بهم گفت شب که شد باهم حرف بزنیم منم گفتم باشه اگه وقت کردم
بعد الان گلوم یکم خشک بود دیگه تا رفتم دمنوش درست کردم و خوردم اومدم دیدم خوابش برده گفتم نمیخوای حرف بزنیم گفت نه خوابم میاد🥲
البته خیلی شبا باهم حرف میزنیم ولی الان پیشم گناه داشت همش عذاب وجدان دارم اگه یکم زودتر رفته بودم خوابش نمیبرد 🫠
دمنوش هم خیلی داغ بود تازه درست کرده بودم توش آب ریختم تا زود بخورم ولی تا رفتم خوابش برده بود🙃
زیادی حساسم یا حق دارم دلم بسوزه؟🥲
البته اینو میدونم ک خودمم زیادی دلسوزم