شوهرم هیز نیست ولی منو نمیپسنده
من دو سه تا خواهرناتنی دارم نه یجا بزرگ شدیم نه مادرهامون یکیه
با من متفاوتن کلا از لحاظ اخلاق و روحیات و ...
من از اونا کوچیکترم
اونا خیلی باکلاسن کلا اهل پز دادنن و به راحتی هرکی نمیتونه باهاشون ارتبدط بگیره
یکم حجابشون شله مثلا ست شومیز شلوار جلو شوهر من و... میپوشن
فارسی حرف میزنن اصلا لحجه ترکی ندارن
و خیلی سرزبون دارن و بگو بخند زیاد میکنن اهل حرف زدنن و...
یکی شون از لحاظ اندام و قیافه از من خیلی پایین تره
و خیلی بدجنس تر و بد ذات تر از منه
اون دوتای دیگه آدم خوبین
یکیشون یکم قیافش از من زشت تره
اون یکی برابریم تقریبا
و اینو هم بگم مادر اونا خیلی زیاد با سیاسته و تو کار جادو و... هست
ولی مادر من برعکس ساده و مهربون و دلسوز
منم چون پیش مادرم بزرگ شدم
یکمم از اخلاقیات پدرم به ارث بردم کلا با اونا متفاوتم
هیکلم عالیه واقعا مثل مانکنا
قیافمم نچرال و خیلی خوبه
بدجنسی به اون صورت جدی ندارم
فقط سردم یعنی از ته دلم آدما رو دوست دارم خیلی دلم میخواد بهشون محبت کنم
اما نمیتونم ابراز کنم
فقط گاهی با کاری چیزی اون محبت رو میرسونم وگرنه زبونی نمیتونم خودشیرین نیستم
خیلی تو جمع کم حرفم خیلی چیزی نپرسن حرف نمیزنم مخصوصا اگه مردی تو جمع باشه
احوالپرسی گرم و زیاد نمیتونم مختصر احوالپرسی میکنم
اکثری فقط لبخند میزنم تو جمع زیاد نمیتونم زباد تعریف کنم و بگم بخندم مگه با اون جمع خیلی راحت باشم
خیلی جاهد قضاوتم کردن آدم نیس حرف زدن بلد نیس
راستی من خیلی خاکی هستم اصلا مجبور نباشم فارسی حرف نمیزنم فقط محلی صحبت مبکنم
پوششم هم حجاب کامله سعی میکنم مرتب لباس بپوشم
مثلا امشب روسری مرتب سرم بود لباسم خیلی شیک بود
فقط چون پریودم جز یه شلوارم که زیاد شیک نیس بدز جیز دیگه راحت نیستم همونو پوشیدم
اومدیم خونه شوهرم ازم ایراد گرفت
تو چرا نمیتونی بگی بخندی
سلیقه نداری این چه شلواریه پوشیدی
خواهراتو دیدی چقدر با کلاس بودن اونوقت توچی
مگه همه چی خوشگلیه یکمم باید زبون داشته باشی
اون روز مهمون اومده بود واسمون میپرسید زنت فارسه یا ترکه
و هی گفت و گفت
آخرش منم گریه کردم و بحث کردم باهاش
ولی بچه ها خیلی دلم شکسته
