2777
2789

همونم که پدرشوهرم مرده شوهرم گفته باید برگزدیم تو یه ساختمون با خانوادش زندگی کنیم ،امروز خیلی باهاش حرف زدم گفتم که اصلا به هیچ وجه من نمیتونم تو یه ساختمون باشم اونم گفت که من هم نمیتونم مادرمو با دوتا بچه تنها بذارم بچه منظورش برادرشوهر ۲۰ ساله و خواهرشوهر هفت سالمه.گفت دائمی نیست تا موقع فروش خونه باهاشونیم بعدش یه خونه دوطبقه راه جدا میگیریم😭😭گفتم نمیخوام اصلا تو یه ساختمون بعدش گفت پس دوسال اینا هستیم بعد میریم .بهش گفتم من هفته ای چندبار به مادرت سر میزنم اونم بعد نظرش یکم عوض شد ولی پشیمونم مگه بیکارم هفته ای چندبار برم به ننه اون سر بزنم😢.بهم گفت خب الان که یازده روز مونده تا وقت خونمون تو این چندروز که خونه پیدا نمیشه گفتم وقت میگیریم از صابخونه. خانوما بازم عین خیالش نیست انگار نه انگار قرارداد خونمون داره تموم میشه.

همینجوریشم برا خونه اصلا نظر منو نپرسید یا یبار بام حرف نزد من ازش پرسیدم خونرو چیکار میکنی گفت برمیگردیم تو اون طویله خراب شده.

  

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

شوهرت به فکر بچه ها و مادرش نیست والا فکر جایی مفت نشستن

اونم هست ولی خب واسبتگی شدید داره از وقتی باباش مرده یه شب خونه شام یا ناهار نخورده کلا همونجاست برا خواب فقط میاد خونه😔

  
اونم هست ولی خب واسبتگی شدید داره از وقتی باباش مرده یه شب خونه شام یا ناهار نخورده کلا همونجاست برا ...

تکلیفتو از اول روشن کن     من خودمم از روز اول گفتم نه ساختمونی که خانواده خودم باشن میرم نه خانواده شوهر   چون ازدواج کردم که مستقل باشم     

حالم از وابستگی این پسرهای بچه نه نه بهم میخوره خوب زن نمی‌گرفتند، ،،شوهر ابله من حس عذاب وجدان داره اگه کاری برای من بکنه برای ننش انجام نده ،زنک بیشعور آنقدر حس بدبختی بهش داده دائم فکر میکنه ننش داره میمیره

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792