2777
2789

بازم دعوا شروع شد پدر شوهرم گفت واستون عروسی نمیگیرم شوهرم اومد خونمون گریه کرد بغلش کردم گفتم نترس من پشتتم و دقیقا ۳ روز مونده بود به عروسی همه چیو هماهنگ کرده بودیم گذاشتیم از شهر رفتیم دوتایی


من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

اونحاهم همش به فکر من بود خدایا دارم با گریه مینویسم

تا اینکه ما رفتیم اونحا کم و کسری رو خرید کنیم منم چند دست لباس که نیازم بود برداشتم 

وقتی برگشتیم منو زد گفت مراعاتمو نکردی در حالی که بهش میگفتم فلان چیزو بگیرم یا نه

ما دوباره برگشتیم گفتیم عیب نداره عروسی رو بگیریم بیعانه دادیم همه چی هماهنگه نمیشه همینکه برگشتیم شهر کلا شوهرم عوض شد 

جهازو بردیم وقتی داشتیم میچیدیم بماند که چقدر خواهر شوهرم اذیتم کرد همون روز

بچش اومد رید وسط خونه تازه رو وسایلای تازم

ما عروسیو گرفتیم مادرشوهرم عروسیو زهرمارم کرد منو شوهرم وسط عروسس که داشتیم باهم میرقصدیم بهم دیگه فحش میدادیم وسط رقص

گذشت عروسی کردیم رفتیم سر زندگی خونمون ابو گاز نداشت خونه مادرشوهرم خوردو خوراک میکردیم قیافه میگرفت نمیزاشت برم خونه مادرم شوهرمو پر میکرد مینداخت به جونم

ما ازشون جدا شدسم رفتیم خونه خودمون

نزدیک زمستون بودمیبردم ظرفارو بیرون میشستم خونمون سرد بود قشنگ یادمه اولین غذامونو توی پیکنیک پختم خونمون انقدر سرد بود سه بار تو یه ماه مریض شدم

یه شب با شوهرم بحثمون شد گرفت با تخته منو کتک زد انقد زد که خون پاچید رو شلوارم

پاهاشو میبوسیدم ولم کنه

میخواستیم ماشین بگیریم کل طلاهای عروسیمو گذاشتم شوهرم ماشین گرفت کمکش کردم خونه رو کابینت کرد

ولی هر بار دعوامون میشد بد کتکم میزد ولی تو روی خانوادش می ایستاد سر من

اما اونا بازم پرش میکردن گذشت و شوهرم زد منو من زنگ زدم بابام اومد منو برد ۸ روز موندم خونه پدرم 

تو این ۸ روز مادر شوهرم میرفت خونه اقواممون میگفت بگین کلید خونه رو بیاره میخوام زن بگیرم واسه پسرم

شوهرم بازم اومد منو برد خونه اما اینبار که دعوامون شد انقدر زد منو که پام ترک خورد سه ماه تو اتل موند من بازم تحمل کردم اما یبار که باز بحثمون شد گفت میزنم اونیکی پاتم چلاق شه اونجا بود که زدم سیم اخر و گفتم بسه دیگه ازت جدا میشم دیگه نمیتونم

بهم گفت مهرتو ببخش تا طلاق بدم منم باز قهر کردم رفتم خونه پدرم ۴ ماه موندم تو این مدت شوهرم میومد گریه میکرد میگفت پشیمونم اما مدرم نمیزاشت برگردم شکایت کردیم کار به دادگاه کشید موند شوهرم دیگه سراغ منو نگرفت

من بهش پیام دادم و التماس کردم برم گر.دونه چون قبل شوهرم یکی منو میخواست به دلایلی نشد و یه دوماه که باهم بودیمو شوهرم فهمید با اینکه گذشته من بود بازم بهم گیر داد خیلی حساس بود رو این مسائل که دختر نباید با کسی حرف زده باشه قبل ازدواج

اینو فهمیدو گیر داد دیگه نمیخوامتو فلان منم التماس پشت التماس اخرش این اومد منو برد خونمون تو این مدت سعی کردم با مادرشوهرم رابطمو خوب کنم تلاش کردم دلشونو نرم کنم تا حدی موفق شدم با شوهرمم همینطور

ولی شوهرم همش توهین به من به برادرام به مادرم و کتک میزد شدیدددد

انگار داشت لج میکرد همش بهونه میگرفت کتک میزد گریه میکرد میگفت خدایا چرا زندگی من اینطوری شد

میگفت چرا من تورو گرفتم تو فلانی تو ج.نده ای و انقدر زدو لباسمو تو تنم تیکه تیکه کرد

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   nazi09  |  6 ساعت پیش
توسط   domino18  |  5 ساعت پیش