مامان من 55 سالشه و نسبت به سنش خیلی شاداب بود
تپلی بود و لپاش سرخ بود و بسیار خوش صحبت
بیست روزه عمل کرده، این مدت تهران بود خونه خواهرم
عملش مربوط به نخاع و مخچه و همچین چیزی بود
پس سرش ب اندازه ی یه وجب بخیه خورده
امشب برگشت خونه (گیلان)
وای انگار بعد از بیست سال دیدمش
من متوجه ی چاق و لاغر شدن ادما نمیشم، ببین مامان من چقدر لاغر شد که من فهمیدم لباساش زار میزنه توی تنش
اصلا اخلاقش، قیافه ش همه چیزش شبیه پیرزن ها شده
مامان من برای صد نفر غذا میپخت الان برای یه لقمه درست کردن و شلوار پوشیدن منو صدا میکنه
چرا انقدر ناتوان شده؟
حتی شبیه پیرزنا حرف میزنه
زندگی برام زهرمار شده
قرصاشو دادم اومدم تو اتاقم دارم زار میزنم