کارم شده گریه و زاری
از طرف خانواده شوهرم بهم بی توجهی میشه از طرف خانواده خودمم همینطور
خانواده شوهرم برا داماد و دخترش ن میمیرن خانواده خودمم برا عروس و پسرشون
این وسطم فقط من و شوهرمیم ک تو درد و نارحتی و همه چی کنارشونیم
پدرم پریشب بعد یه هفته ک تهران بودیم بخاطر عمل شوهرم رفتیم خونشون اما هیچ صحبتی نکرد باهام اصلا نگفت چی شد کی اومدین کی رفتین چطور بود نه با خودم نه با شوهرم
خانواده شوهرمم ک وقتی دختر و دامادشون و میبینن اسم دامادشونو میگن هزااار بار قربون صدقش میرن
بخداا افسرده شدم
بی پولی تنهاایی اینکه کسی نیست حرف دلمو بهش بزنم داره منو میشکه
پدرم خیلیی نادیدم میگیره هم من هم شوهرمو جون پولدار نیستیم
خانواده شوهرمم دختر و دامادشونو تحویل میگیرن چون پولدارن