یادمه کوچولو که بودم یه روز از خواب بیدار شدم و دیدم چند تا پلیس تو خونمونن!
متوجه شدم که طلاهای مامانمو که خیلیی هم زیاد بودن دزدیدن!
ولی مامانم کاملا خونسرد بودن و حتی ذره ای ناراحتی توی چشم هاشون نبود!
هیچوقت هم پیدا نشدن.
بعد ها که بزرگ تر شدم ازشون پرسیدم چطور اونقدر خونسرد بودی؟!
مامانم گفتن:«این دنیا میگذره! هیچ چیزی از اموال این دنیا ارزش اینو نداره که به خاطرش غصه بخوریم! اموال میان و میرن. روزی تو اون چیزیه که ازش استفاده میکنی، نه چیزی که جمع میکنی!»
❤️