احتمالا حاصل همون خونگرمیه. خون قل میزنه، فشار میاره به صدا🤣 دقت کردم شهرهای سردسیر به ندرت تند حرف میزنن یا تند حرکت میکنن.
حالا نگم برات از اولین مواجهه ام با عزاداریتون. مادر شوهرم گفت ببین رفتیم اونجا فقط نترس. هیچی نیست، رسمه 🤣 و من مثل چییی ترسیدم. بیست تا زن یهو حلقه زدن دور هم تو سینه و صورت خودشون خنج میزدن و جیغ میکشیدن😑 خونین و مالین شدن به خدا. تمام صورت و سینه زخم شد😕 تازه عمه شوهرم میگفت تخلیه نشدم، خوب عزاداری نکردیم. نوحه خونش گرم نبود😑🤣🤣 شب مادرشوهرم سبک عزاداری ما رو با خودشون مقایسه میکرد و خودش غش میکرد از خنده 🤣🤣 میگفت شما یکی یه دونه دستمال میگیرید دستتون چیک چیک یواش اشک میریزد یه وقت فشار به جاییتون نیاد🤣🤣🤣