هعب.
مثل همیشه کوفتم کردن
شامو خوردن برا من نموند(ادن لحظه اشتها نداشتم)
اومدم یدونه تخم مرغ درست کردم بخورم
بعد داداشم گفت منم گشنمه منم گفتم بیا من بخور
بعد مامانم گفت مگه چندتا درست کردی ، با لحن بد👩🦯
از اونور بابام گفت یدونه همبرگر برا فلانی درست کن ، اینم که داره شام میخوره دیگه بستشه👩🦯
حق دارم ناراحت شم ن؟💔👩🦯
کلا کار هرروزشونه ، جونشون در میاد یه لقمه غذا بخورم
سریع منت میذارن💔👩🦯
دیگه خوبیاشون داره فراموشم میشه
امروزم داداشم داشت میرفت خوراکی بخره ، بعد گفت اجی برا تو چی بیارم ، بعد بابام گفت نمیخواد برا خودت بخر
بعد من دیگ غرورم اجازه نداد چیزی بگم👩🦯
کلا مودین ، یبار خوبن یبار بد..اما اینکه یه لقمه غذا میخورم جونشون در میاد همیشگیه ، وای اینقد بدشون میاد یذره غذا بخورم🥲🥲
هعی بغضیم. خدا نگذره ازشون
💔👩🦯 شما جای من بودین به مرگ فکر نمیکردین؟
الان چیزم دارم چصی میام و گریه میکنم از این غلطا نمیکنم نمیخوام اون دنیامم نابودتر بشه.
به خانوادمم توهین نکنین ، مرسی💔👩🦯