از اول پاییز بهش گفتم بیا بریم برای من پالتو بخریم از این پالتو خوشم نمیاد اون پالتو برای دوران مجردی هامه یعنی ۳ سال پیش
امروز بلاخره خودش زنگ زد بیا بریم رفتیم انقدر هم گرون بود ۱۸۰۰ خریدیم
بعد توی ماشین ذوق داشتم بازش کردم نگاه کردم به شوهرم گفتم از این به بعد میخام اینو بپوشم از این پالتو قدیمی بدم میاد
بهم گفت غلط کردی ۱۸۰۰ دادم بندازی جلوی دست و پا بری خانه بابات بپوشی
هر موقعه رفتیم مهمونی می پوشی
گفتم خب ما جز خونه ی خانواده هامون کجا میریم مگه سر اون انقدر دعوا کرد باهام خیلی دلم شکسته وضعش هم خوبه
بخدا قسم هر موقعه هر لباسی میخرم برام تایین میکنه ک کجا حق داری بپوشی توی مهمونی ها میتونی اینو بپوشی
دلم خیلی شکسته خیلی ناراحتم دعا کنید من بمیرم راحت شم از این زندگی ۲ ساله ازدواج کردیم خسته شدم با این آدم یه دنده مغرور و سگ