شوهرخواهرم‌اوصاع مالیش خوب نیست وکشاوره وخواهرم مجبور شده برخلاف میلش بره شهرستان و تو زیرزمین زندگی میکنن وقراره خونه بزنن البته الان پول چندانی ندارند
من کاری از دستم برنمیاد اصلا
ودارم حرص میخورم
فقط بهش گفتم هروقت خواسته خونه بسازی من هرچقدر داشتم بهت قرض میدم
مامانم الان از شوهرش ی چیزی گفت اعصابم ریخت بهم
توروخدادی چیزی بگو آروم شم درحدی حرص میخورم ک قرمز شدم وبدنم میلرزه
خب چی گفت
خب الان دقیقا مسئله چی هست که ما بتونیم یه چیزی بگیم
زندگی خودشه، تو نمیتونی جای دیگران تصمیم بگیری. حرص الکی نخور
خب قراره خونه بسازن دیگه الان ایرادش چیه
خیلیا رو دیدم طلاهاشونو فروختن تا از مستأجری در بیان الان خدارو شکر میکنن که اون زمان کار درستی کردن
