خدا گفتم بیا ، دستامو رد کرد
نمیدونم چرا دنیا رو سد کرد
بهش گفتم کمی یاریگری کن
بهش گفتم بیا همسنگری کن
ببین کفران نعمت من نکردم
فقط گاهی غمامو دوره کردم
نشستم از جنینی تا جوونی
ازون زندون سرد و بی زبونی
خدا چشمات که افتاده میدونم
چطور چشماتو رد کردی؛ بجونم؟!
دیدی شعرام شده تلخ و نمک گیر؟!
چیکار کردی خدا، از دم شدم سیر!
دارم مرگو میبینم تو نگاهم
داری میبینی تنها بی پناهم !
بگو آینده رو زیبا نوشتی
بگو قندش زدی شیرین سرشتی
دلم دلگیره و غمگینم امشب
خدا دستاتو من میبینم امشب
فقط این بار کمی دورم به جانم
کمی نزدم بیا جان و جهانم
تویی تنها نفس های دل من
تویی تنها امید محفل من
تویی رویای این پژمرده گلدون
تویی اون نور رنگی تو خیابون
دیدی اشکام شده جاری رو برگه؟!
ولی ول کردی رفتی دست بنده
ولی عیبی نداره من میدونم
برای تو میخونم باز میخونم . . .
#دختر_رنج