وای چجور دلتون میاد اینجور بگید
من مهمون غریبه سه هفته خونم راه دادم کل حقوق و همه چیز براش خرج کردم برای اینکه روحیشون عوض شه هر روز بردمشون بیرون با هم توی بیمارستان آشنا شده بودیم بعد آشناهای همسایه امون توی شهر دیگه دراومد یعنی همیشه میگفت خدا شمارو سر راهمون قرار داد از شهر غریب اومده بودن زنش مریض بود یکم بعد هم فوت کرد😓
چون دقیقا برای خودم چنین اتفاقی افتاده بود البته ایشون نمیدونم چیکاره تو بیمارستان بودن بازنشسته شده بودن نزاشتن هزار تومن ما خرج کنیم یکبارم برای عمل دخترم یک خانمی رو سوار کردیم ماشینش خراب شده بود فهمید برای چی اومدیم ولکن ما نشد چقدر کمکمون کرد خداخیرش بده بزور چند روز خونشون ما رونگه داشت
چرا ایقندر شیرازی ها مهربونن؟ دست ما جنوبیا رو تو مهنمون نوازی از پشت بستن
هر سال میرم شیراز یکجور ما رو شگفت زده میکنن چقدر خوبن چقدر