سلام به همه دوستان
من و همسرم زندگی خیلی خوبی داشتم تا زمانی که پدر و مادر همسرم رحمت خدا،رفتن و بعدش ارث و میراث تقسیم شد.فقط اینکه همسرم بصورت قانونی،مقداری بیشتر بنامش بود و سهمش بیشتر شد ولی بقیه خواهر برادرها که در سالیان جوانی شان،پدر و مادرشان بصورت نقدی بهشون داده بودن، واسه همین سهمشون کمتر شد.و همین باعث ایجاد حسادت شد.جوری که برادرشوهرم بهم گف شما با این سن کمتان و بدون سختی کشیدن،میخواین بیاین تو محله ما خانه بخرید و ...
کلا دیگه بهانه های دعوا و بی محلی شروع شد و همسرم و منو ترک کردن و سراغی ازمون نگرفتن(بصورت خلاصه گفتم جزئیات زیاد داره).بعد از دو سه سال،کم کم سعی کردن بهمون نزدیک بشن ولی همسرم اصلا رو نشون نداد و اجازه نداد.... .حالا یک هفته پیش به خواهرش زنگ زد و قرار شد اون خبر بده تا دوتایی برن بیرون..ولی خبر نداد... حالا شوهرم کمی بهم ریخته است ولی به روی خودش نمیاره.از طرفی چون بخاطر جراحی که برادر بزرگم داشت،اومده خونمون و وقتی ازم رابطه خواست،گفتم زشته،وقتی برادرم رفت... . حالا امروز صبح که داداشم نبود رو شوخی و جدی، بد دهنی کرد و خودش قهر کرد و وقتی تلاش کردم تا صبحانه نخورده،بیرون نره،بهم گفت: همونطور که خانوادمو ول کردم،تو و بچتم ول میکنم.منم اولش خیلی جا خوردم ولی بعدش آروم بهش گفتم حالا فکر میکنی ،ول کنی چی میشه... و دیگه صبحانه خورد و خودش رفت.حالا به فکر فرو رفتم.میگم هرچی ام که بود،نباید این حرفو میزد
... . نظر شما دوستان، واسم محترمه