هشت ماهه نامزديم و باكرم ٢٥ سالمه
من از طلاق و حرف مردم خيلي ميترسم ، ميترسم بعضي از دشمنا شاد شن 😔
ولي نامزدم يه ايرادايي داره ك حل نميشه
گل ميكشه
تومور مغزي داشته عمل كرده دكترا ميگن حالش خوبه ولي گل و مشروب خيلي اثر ميزاره روش
رفيق بازه
و به شدتتتتت مامانيه و دهن بينه
از يه طرفم دوسش دارمم
بااين همه ايراد باز كنار ميومدم ولي دوهفته با حرف مامانش كً طلاقش بده منو گذاشته خونه ي مامانم و خبري ازش نيس امروز رفتم مهريمو گذاشتم اجرااا
بچه ها داغونمممممم
كاش بهتون ميتونستم توضيح بدم ك چقدر باهاش سازش كردم ك حتى پول تو جيبيم ازش نميگرفتم به مامانش يه عالمه محبت و احترام ميكردم با همه ي اين رفتارا كنار ميومدم ولي ي جا كه صبرم لبريز ميشد مامانش ميگف اعصاب پسرمو بهم ريختي 😔