خانوما پدر مادر من ی زمینی داشتن بلا استفاده بود خیلی کوچک بود و از سه سال پیش که ما داریم خونه میسازیم هروقت مارو میدیدن یا زنگ میزدن یا با شوهرم میرفتیم هرسری بابام میگف این زمینو دادم ب دخترم برای خودش میفروشم پولش کلا برای خودتون برای بدهی های خونتون هزار بار جلوشوهرم پدرم گفت تا اینکه این زمینو فروختن و شوهرم غرق در بدهی فروختن ۶۰ میلیون بما ۳۰ تومن دادن بقیشو خودشون برداشتن بماهم هیچی نگفتن تا اینکه داداشم گف و من ب مادرم گفتم اونم گفت شما چرا شرایط مارو درک نمیکنید ب حالت طلبکارانه درصورتی که برای بدهیشون میتونستن کار دیگه ای کنن حداقل میتونستن ده تومنش بدن ما یا حداقل بعدش ی ذره بهمون بدن بقیشو الان میگم