بچه ام پنج سالشه تا الان ک میرفتم سرکار راحت می موند خونه مامانم مدتیه صبح ها خیلی گریه میکنه مجبورم بدمش بغل مامانم محکم بگیرتش ک من برم اصلا کوتاه نمیاد و فقط جیغ میزنه. وقتی من میرم پنج دقیقه تا ده دقیقه بعد خوب میشه و مامانم میگه انگار ن انگار
ولی همین ب زور حدا شدن ازش حالمو بد میکنه و تمرکزمو سر صبح سرکار ب هو میریزه کلرمم دولتیه استخدام پیمانی ام هفت تا دو و نیم سرکارم.
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
ببین باید روتین رو عوض کنی مثلا اگه هرروز یه مدلی میدادیش به مامانت الان باید یه کار دیگه کنی مثلا چند روز بگی مامانت بیاد پیشش یا مثلا بیاد توی خیابون آرا تحویلش بگیره محل خداحافظی و تحویل دادن بچه ات باید فرق کنه بهت قول میدم خیلی زود اکی میشه
یا زودتر برو خودتم یه لحظه باهاش دراز بکش خابش ببره
یا بگو برم پول درییارم برات هدیه بگیرم
گاهی بزار مهد
الان که به پیش میخوره دیگه یواش یواش ببر مهد
برای شفای پسرم یه صلوات میفرستی💔 حال خوبت آرزومه پسر قشنگم قلبِ مادر میدونم یه روز خوب میشی🌿 به چشمهایم زل زد و گفت باهم درستش میکنیم!، چه لذتی داشت همین باهم؛ حتی اگر باهم هیچ چیزی درست نشود ✨سختترین حق الناس این است که به روح دیگران لطمه بزنی