شاید بزرگترین مزیت و حُسنی که ازدواج سنتی برا من داشت رفتار مادرشوهرم و خواهرشوهرمه
دلم برا جاریم میسوزه
بعضی موقع ها من به جای اون ناراحت میشم
خیلی هم تلاش میکنه بنده خدا ولی نمیدونم چرا دلشون باهاش صاف نمیشه
تو پرانتز بگم من رو خواهر شوهرم دید و واسطه ازدواجمون شد و خیلی هم لطف کردن در حقمون بندگان خدا ،همین همراهی و حمایت اونها هم باعث حمایت بیشتر همسرم از من شده
ولی ازدواج جاریم با ما فرق داشت
تو جمع من یه حس عذاب وجدان بدی بهم دست میده
حقش نیست بنظرم انقدر فرق بذارن
احساس میکنم همسرش هم دیگه مثل اوایل همراهش نیست و حمایتش نمیکنه و در مقابل خانواده اش سکوت میکنه ...
الان وظیفه ی من چیه ؟
آیا باید وارد عمل بشم و بهشون بگم ؟