خواب دیدم جنگ شده نیروهای دشمن تا شهرمون نفوذ کردن خیلی یهویی شد و غیر منتظره فقط فرار کردیم سمت کوچه باغ ها کلی فامیل میدیدم ریختن اونجا بعد رسیدن تا سر کوچه اونجا یه سرباز اونجا بود اونو راحت کشتن بعد ما همه فقط فرار میکردیم هر کی یه سمت میدویید باغ داییم نزدیک بود دوییدیم سمتش بقیه رو هم میدیدم که دوییدن سمت اونجا تو مسیر فرار همه رو میدیدم که اونا هم مجبورن فرار کنن و اومدن اون سمت دخترخاله هام داداشام پسرخاله ها
اون شرایط اضطراب و استرس واقعی از فرار و ترس از دشمن و حس کردم که چه جوری فرار میکردیم
حالا من اصلا اخبار جنگ و این چیزا هم دنبال نمیکنم تو واقعیت از خواب پریدم حس بدی بود واقعااا