ای جانم...
مادرتو دقیقا درک میکنم چون همین بلاها یجورایی سرم اومده.حتی دیگه نای تعریف کردنشو ندارم.ک چ بلاها شوهرم و خانوادش،تک تکشون سرم اوردن،یکی نبودن ۹ نفربودن.
خدا شاهده واگذارکردم بخدا همشون رو.اگه الانم فضولی کردم تو زندگیتون فقط بخاطر اینکه امیدوارشم ک خدا تو کاسشون گذاشته یا نه؟دلم فقط برا بچهام میسوزه ک اونارو ازمن بگیره چیکارمیشه چ بلایی سرشون میاد... وگرنه همه شرایطش رو دارم و میتونم برم،خانوادم پشتمن، ولی فقط بچه هامو میخام😭
نمیتونم ازشون دل بکنم، شوهرمم پول و پارتی داره حتی با کل قاضی های استان دوسته،هیچکاری نمیتونم بکنم..
خدا فقط بدادم برسه.الهی یه روزی بیاد منم روی خوش زندگی رو ببینم و همه کسایی ک اذیتم کردن خدا جوابشونو بده
.باورت میشه شوهرو برادرشوهرم نصف شب ساعت۳صب اومدن خونه ک منو بندازن بیرون بیخود و بیجهت، ک شوهرم با یه زنه ریخته بود روهم، اونو میخاستن بیارن بجام.
من کرونا داشتم مثه یه جنازه گوشه خونه افتاده بودم،دوتا مرد باتمام زورشون انقد منو زدن ک دیسک کمر گرفتم،تمام بدنم کبودشد،انقد تو سرو کمرم با کفش لگد زدن ک الان ک تعریف میکنم گریه م میگیره بحالم، آخه آدم چقد باید سنگدل باشه؟؟؟بی دلیل بیاد یکیو ک مریضه بزنه؟؟؟شمر این کارو نمیکنه ک اینا کردن، تا یک هفته چشام نیمه کور شده بود،دو بینی داشتم. منو اون مادرشوهر بی صفتم برد خونشون جم کرد که یه دفه نرم پزشک قانونی.