من ميدونم يه اشتباه خيلى بزرگى تو رفتارم هس كه باعث شده شوهرم اينجورى شه ، يكسال و دوماهه ازدواج كرديم بچها باور كنيد امكان نداره يه چيزى رو بخام ازش و غر نزنه و تهش برام جور نكنه واقعا به حدى رسيدم كه اون حس فراهم كردن و مسئوليت پذيرى نسبت به خودم رو ازش نميگيرم سر هر چيزى بايد بحث كنم باش تهشم برام نميگيره فاميل و اطرافيان ما به لباس خيلى خيلى اهميت ميدن بعد از اول ازدواجم تا الان خدا شاهده از پولايه خودش هيچ لباسى براى خودم نگرفتم امروز بهش گفتم يه پيرهن مشكى براى روضه ميخام لباسام خيلى تكرارى شده ديگه شروع كرد غر غر كردن كه اين همه لباس اين همه فلان ( كلا دو تا پيرهنه كه همونارو كلى پوشيدم ) تهشم گف نميگيرم واقعا يه حس بدى ازش گرفتم مگه زندگى چند باره كه ادم تو ارامش نباشه ؟؟ شب كه اومد خونه وسايل گرفته بود شام درست كنم ( شام مورد علاقش بود ) گف ببين من چقدر برات چيز ميز ميگيرم ولى قدر دونى نميكنى اومدم بهش بگم سر چيزايي كه دوست دارى خوب بلدى خرج كنى ولى دهنمو بستم تو اين زندگى نه در امدى دارم نه پدرى نه حاميي چيكار كنم اخه مگه ميشه كل زندگيمو اينجورى بگذرونم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.