اصن خیلی خوب بودددد
بعد بگو چییی
خدمتکاره رو میدونییی؟
پسره عاشق اون شد زنشو از خونه بیرون کرد
با دختره رفتن همون اتاق زیر شیروونی.باهم رابطه داشتن بعد خوابیدن صبح وقتی بیدار شدن باز پسره دختررو زندونی کرده بود بهش گفت یادته دیرزو چند تا از کتابام رو نزاشتی سرجاش؟ الان باید تنبیه بشی. سه تا کتاب خیلی قطور گذاشته بود تو اتاق به دختره گفت باید سه ساعت بزاریشون رو شکمت. دختره گذاشت سه ساعت. بعد پسره اومد گفت یهدقیقه کمتر گذاشتی باید سه ساعت دیگه بزاری😐
دختره هم اینکارو میکنه بعد به اسپری فلفل تو سطل اشغال پیدا میکنه. وقتی پسره درو باز کرد میپاشه تو صورتش و میره بیرون و اونجا زندونیش میکنه. بعد به پسر میگه حالا تو سه ساعت کتابارو بزار رو اونجات😂پسره سه ساعت میزاره. دختره میاد میگه اشتباه شنیدی من گفتم پنج ساعت! پسره پنج ساعت میزاره بعد دختره میره از زیر در یه انبردست میده بهش میگه یکی از دندوناتو بکن تا بزارم بیای بیرون
پسره آخرش میمیره بعد مشخص میشه دختره به خاطر قتل افتاده بوده زندون😁😂
بعد جالب اینجاست آخر داستان مادر پسره میگه یه بار دندون نیششو با انبردست کندم تا تنبیه بشه که خوب از دندوناش مراقبت کنه. ینی کارای پسره به خاطر تنبیهای مامانش تو بچگیش ایجاد شده:)
چقد حرف زدم🗿😂عزیزم جواب نده من الان ذوق دارم نمیدونم چجوری انرژیمو خالی کنم😂😔