صبح خیلی یهویی عینکم تصمیم گرفت بشنکه
بعد لیوان چاییم خیلی یهویی تصمیم گرفت بریزه رو تختم گی بزنه به کلشون
یکی از لباسمم که گرون گرفتمش و دوستش داشتم
تصمیم گرفت جر بخوره
تازه امتحانمم همونجایی که نخونده بودم
کل سوالا از اون قسمت بود
بعدشم فهمیدم دوستم و اکسم هنوز تو رابطن
ووووی