2777
2789
عنوان

وقتی تازه عروس بودم

| مشاهده متن کامل بحث + 4150 بازدید | 119 پست
حالا تو رو دیده ترسیده گفته این الان بزور میبره منو مهمون میکنه،🤣🤣🤣🤣🤣🤣

وای خخخخ  بخدا اگه شوهرمو در طی این سالها ادم نکرده بودم باز بزور تاخونه میکشوندش  بگو اخه  نه خیلی  دسپخت زنت خوب بود هی مهمون میاوردی دیوونم کرده بود بقران   الان  اونجور نیست خداروشکر

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

نه داشتیم ...شوهرم نشسته بود بغل دست اون هی زر میزد باهاش منم مونده بودم اصا نمیومذ بپرسع غذا ...

یه بار بچه بودیم منو خواهرم مهمون اومده بود خونمون ابتدایی بودیم جفتمون بعد ما میخاستیم میوه ببریم جلو مهمان اینقدر طول کشید پروسه میوه شستن و اماده کردن و چیدنش تو ظرف که طرف پاشد رفت ولی ما چیزی نتونستیم ببریم 

یاد اون خاطره مون افتادم 🤭🤭😅😅😅

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

یه بار بچه بودیم منو خواهرم مهمون اومده بود خونمون ابتدایی بودیم جفتمون بعد ما میخاستیم میوه ببریم ج ...

دقیقا منم  اگه شوهرم جلوشو نمیگرفت  صدبار رفته بود اون بنده خدا ....هی میگفت بابا بقران من شام خور نیستم  هی شوهرم ازاین طرف  نه اخه مگه میشه 

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

کاملا ودقیقا ازاین دست سوتیا زیاد دادم اوایل کاش نصف اقوام همسرم الزلیمر بگیرن

نگران نباش هممون داریم من هنوزم اگه یه سوتی ندم روزم شب نمیشه چرا من استعداد آشپزی نداشتم از اول

یه بار بچه بودیم منو خواهرم مهمون اومده بود خونمون ابتدایی بودیم جفتمون بعد ما میخاستیم میوه ببریم ج ...

مامانم هم نشسته بود به تعریف منتظر بود ما یه چی ببریم بالاخره 

فک کنم خاله مامانم بود 

وای خخخخ بخدا اگه شوهرمو در طی این سالها ادم نکرده بودم باز بزور تاخونه میکشوندش بگو اخه نه خیلی ...

فکر کن می‌رفتی سمتش پا میزاشت به فرار اوندفه که بهش سحری دادی ایندفعه میاوردی صبحونه می‌دادی بدبختو،😂😂😂

روزگارم برخلاف آرزوهایم گذشت

منم یه بار سرظهر درزدن دیدم پسرعمه های شوهرم با زناشون اومدن پنج شش نفر منم بی خبر هیچی هم نداشتیم  شوهرم هم نبود اینقدر استرس گرفتم هم بار اول بود اومده بودن هم وسایل پذیرایی نداشتم 

اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
فکر کن می‌رفتی سمتش پا میزاشت به فرار اوندفه که بهش سحری دادی ایندفعه میاوردی صبحونه می‌دادی بدبختو، ...

چقدم ماخوذ به حیا وخجالتی بود بدبخت   ماخوذ به حیا رو درست نوشتم؟!! خخخخ

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

منم یه بار سرظهر درزدن دیدم پسرعمه های شوهرم با زناشون اومدن پنج شش نفر منم بی خبر هیچی هم نداشتیم ...

من بیچاره  زیاد  این شرایطو  اوایل  تجربه کردم  دیگه  برام  درس شد مهمون  سرزده بیاد یاازبیرون  یا چیز ساده که سریع اماده شه....حالا انگار سنگ گذاشته بودم رو گاز مگه میپخت لامصب

ایستاده ام درمیان زندگی...خسته...صبور...امیدوار؛امیدوار؛امیدوار....

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792