اره شد:) اما بازم ته دلم میلرزه
همین چند وقت پیش بود
اونای که بچه کوچک دارن کلا خوابشون بهم میریزه ولی تو شبانه روز شاید یکی دوساله‌ت بتونن عمیق بخوابن و رفع خستگی بشه!!!!!
خونه مادر شوهرم بودیم بچمم هم بعد ۱۵روز از بیمارستان مرخص شده بود منم داغون خسته سزارین مشکلات بچه تو دستگاه!!!
اینا کم بود شنیدم داداشم رفته تو‌کما!!!!!
یعنی مردم و زنده شدم داداشم اینقد زیاده روی کرده بود که قبول معروف سنگ کوب شده بود!
البته الان ترک کرده اما استرس اون شب و اون حال رو هیچ وقت فراموش نمیکنم درد و مشکل خودم فراموشم شده بود
شبی که نتایج تیزهوشان رو زده بودن و قبول شده بودم و شبی که فهمیدیم عمل داییم موفقیت آمیز بوده و شبی که عروسی صمیمی ترین دوستم بوددش و همچنین شبی که نتایج کنکور اومدش
من هیچ مدل عشقی تجربه نکردم به خاطر همین شبایی که تا صبح خواب نرفتم از ذوق مربوط به عشق و اینا نمیشع
شبی بود که عقد کردم باورم نمیشد بعد اون همه سختی به هم رسیدیم ولی بازم بعدش اینقدر اذیتمون کردن که همه چی به کاممون زهر شد
شاید موقعی که مامان بابام قبول کردن نامزد بشیم
استرس و هیجان قاطی شد
اما همچنان اون استرس دارم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز