جلو مشاور گفت ازش متنفرم میکشمش

عزیزم من نگاهی به تاپیک هاتون انداختم همسرتون چندماهیه پدرش فوت شده اگر وابستگیشون ب اون خدا بیامرز زیاد بود یا عذاب وجدانی نسبت ب ایشون دارن واقعا الان خالشون بده و شما مدتی باید تحمل میکردی، حالا خونه مامانش، سر مزار رفتن، رابطه نداشتن و ... ، کم کم از سرش میوفته ، اگه تا حالا اینجوری نبود شاید واقعا حس میکنه شما ایشونو درک نمیکنی ،تحت تاثیر حرفای مادرش، اتفاقا خونه مادرش اصلا نباید میزاشتی تنها بره، مدتی رو در  مل باید تحمل میکردی البته اگر واقعا ارزشش‌و داره و دوسش داری و زندگی خوبی داشتی باهاش

به نظرت ارزش داره .....اگر هم برگردید به هم تا کی میکوبه توسرت که من نخواستم تو التماس کردی.....‌یا اگر خواسته هاش و کارهایی که میخاد وتوقعاتش رو جانیاری همیشه در دادگاه هست که تهدید به طلاقت کنه..‌.‌‌‌‌...نخواه که وارد زندگی زوری بشی .....مثل یه خانم خونه پدرت بشین و اجازه بده که کارهاش رو انجام بده بعد هم شما چیزی به اسم مهریه داری که اگر بذاری اجرا اون باید دنبالت بدوهه. والتماس کنه که بگردی سر زندگیت.....برای همین میگن مهریه پشتوانه زن هست.......‌اگر هم میتونی خونه خودت باش که عدم تمکین نگیره برات....

یا دنبال بهونه ست و با آدم جدیدی آشنا شده، یا درگیر مسائل دعا و این چیزا، کردنش(من به این مسائل کاملا اعتقاد دارم، چیزایی دیدم که واقعا، نشون میده، بی شک، این مسائل ممکنه.)

خودمم درگیرم حسش میکنم