دیروز با همکارم بحثم شد

اوه اگر جواب دادی ک کلا ولش کن 

خداشاهده تا پارسال دقیقا مث شما بودم از پارسال ک با این قومالظالمین یهم زدم با خودم کار کردم و گفتم چرا ب خاطر این ادمای بی ارزش خودمو داغون کنم و خودخوری کنم 

دیروزم ک دعوا کردم اصلا از خودم انتظار نداشتم ک انقد جرات داشته باشم روبروشون اینجوری وایسم 

ب این نتیجه رسیدم تا بهشون توهین نکنی اونا طلبکار میشن ازت 

خوش بحالت عزیزم من خیلی لاغرم بعد یسری توهین میکنن تا میام جواب بدم خود طرف یا دوست و اطرافیانشون ک باهم باند هستن میپرن وسط جوری حرف میزنن انگار من خیلی دریده هستم من خیلی زبون دارم ولی خداشاهده خیلی احترام همه رو دارم تا کسی حرفی نزنه کاری بهش ندارم بعد نمیتونم از خودم دفاع کنم بخاطر حرفایی ک ممکنه بقیه مشت سرم بزنن درحالیکه خودشون شروع میکنن

هرچی گفتن شما جواب بده نزار توی دلت بمونه چند پهلو جواب بده انگار ک منظورت با اون نیس ولی اون ب خودش میگیره 😂

برادرشوهر من رفته کارگاه همسرم وسایل های همسرم رو برداشته اورده خونه همسرم هم از خونه مادرش وسایلاشو شناخته ب پدرش گفته اینا مال منه اینجا چیکار میکنه اونم بنده خدا گفته صداشو درنیار ابروشو نبر بردار وسیله هاتو ببر حالا ک نادرشوهرم و برادرشوهرم فهمیدن ک همسرم وسایلارو برده میگن وسیله عارو شوهرت از خونه ما دزدیده منم گفتم دزد خودتی و پسرت ک امدین کارگاه ما و دزدی کردین 

ببین وقتی رو بهشون بدی وسایل خودتم ببری و ابروی اونا رو بخای حفظ کنی بهت میگن دزد

اصلا نترس بخدا هرچی تو سرب زیر تر باشی اطرافیان درنده تر میشن و میخان تو رو تیکه کنن 

از حقت دفاع کن 

من دیروز واقعا اصلا قصد دعوا و بی احترامی نداشتم اما دیدم اینا دارن سوار من میشن منم دیگه احترام رو کذاشتم کنار 

تازه پدر شوهرم منو ب زور از خونه گذاشت بیرون گف برو با اینا بحث نکن وگرنه دیروز میدوتستم این زن جادوگر رو چیکار کنم 

دیروز انقد عصبانی شدم ک قران آوردم و بهشون گفتم شما رو ب لین قران میسپارم ک انقد دارین ما رو عذاب میدین

استارتر بیا روی خودمون کار کنیم 

ک دیگه برامون مهم نباشه 

هر خری چیزی گفت فرض کنیم عر عر کرده فقط

واقعا داریم خودمونو نابود میکنیم 

اهههه.اینقد دوست داشتم برام مهم نبود حرفای اطرافیان اگه بحثم میشد میگفتم فدای سرم