یه آدمای بی عار و بیخیالی هستن که نگم
کاش منم مثل اونا بودم خاک تو سرم سر هر چیزی خودمو عذاب میدم و ناراحت میشم ، چندتا از اخلاقاشونو بگم مثلاً شوهراشون تو جمع همچین ضایعشون میکنن که آدم دوس داره زمین دهن باز کنه بره توش ولی اونا به خنده میگیرن ، یا مثلاً بچه خواهرشوهرم ۵ روز بود به دنیا اومده بود برداشته بود رفته بود مسافرت ، تازه سزارین هم بودا ، بعدش که بچش دوماهش شد برداشت از تهران با ماشین بردش مشهد ، منه خاک تو سر دخترمو تا چند سال هیچ جا نمیبردم تا مبادا مریض بشه یا اذیتم کنه ، شوهرم منو با بچه میذاشت خونه میرفت مسافرت ، بهم میگفت بابا پاشو بریم بچه رو یکم مامانم نگه میداره یکم خواهرم یکم خودمون ، ولی من میگفتم نهههه سرما میخوره یه چیزیش میشه و فلان ، مثل احمقا میموندم خونه اونا میرفتن عشق و حال ، بهترین سالای عمرمو صرف بچه داری تو خونه کردم ، بچه هاشون وقتی مریض میشن خودبخود خوب میشن من وقتی دخترم مریض میشه هزارتا دکتر میبرم و دارو و شربت میگیرم و شبا هزار بار پامیشم نگاش میکنم تا مبادا تو خواب تب کنه متوجه نشم ، اونا انگار نه انگار
انقد راحت خودشونو با شرایط وفق میدن ، اصلأ هیچی رو سخت نمیگیرن ، سال تا سال خونه تمیز نمیکنن فقط پی عشق و حالن ، یه بار رفتم خونشون دخترم آب خواست خواهرشوهرم گفت برو خودت بردار بده بهش منم رفتم در یخچالو باز کردم خدا شاهده بجز آدم همه چی توش پیدا میشد ولی منه خر از خودم بیگاری میکشم هر هفته یخچالو میشورم ، کاش منم مثل اونا بودم کاش