احساس می کنم این بچه واس امتحان افریده شده
از وقتی اومده روزی اورده من حس کردم
ولی همونقدرم زندگیم بهم ریخت خیلی
همش جنگ و دعوا و بحث با شوهرم اه خسته شدم
نمی دونم چرا فک می کنم نباید این بچه بدنیا میومد ولی ناشکری نمی کنم نفسم براش میره
دعوا با شوهرت بخاطر خستگی و کار زیادته و اینکه یکم از هم دور شدین
ربطی به حضور بچه نداره
شما افسردگی بعد از زایمان گرفتی
شوهرتم درکت نمیکنه
چه ربطی به اون طفل معصوم داره؟
چند وقتشه،وقتی دوساله بشه راحت میشی الان کارت زیاد شده این حس رو داری
خودت خسته ای و هورمونات بهم ریخته، بچه گوگولی چه تقصیری داره گلم
دیگه این فکرو نکن
دقیقا منم این وضعیتو دارم
معمولا تو بچه دوم چون مادر انرژی بیشتری صرف میکنه هم برا اولی هم دومی زود خسته میشه و سرو صدا و گریه زیاد میشه و فرصت استراحت کمه.به خودش رسیدن کنار شوهرش موندن.برا پدر هم سخته مسولیت زیاد شده خرج و مخارج زیاد شده..برا همین هر دو طرف باید همو درک کنن.
آخی ،نگو ،اون طفل معصوم دلیلش نیست
ممکن چشم نذر باشه عزیزم
فلق و ناس مرتب بخون
سعی کن خونه زندگیت بچه ها شوهرت آدمهای اطراف ندونن ،نبینن،منظورم کلی هست نبینن نگو و ....خلاصه خودت بهتر از خوب و بد زندگیت خبر داری
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز