این فقط ی تکه اش بود مادرم خ بهم ظلم کرد من از سن کم پسرداییم دوسداشتم هیشکی نمیدونست ۱۵سالم شد مامانم فهمید دیگ نذاشت بریم خونشون
داییم بزرگ فامیل پسراش اهل زندگی تحصیلکرده زن داییم کدبانو
مامانم نمیدونم چ حسادتی داشت بدبختم کرد
۱۷ سالم شد سال کنکور ب زور تهدید منو داد ب پسرخاله ناتنی ام سیکل معتاد خراب و فاسد خانوادگی خراب بودن
گفت زن داییت هیچوقت واس تو نمیاد مادر حد اونا نیستیم 💔
بعد طلاقم زن داییم تو ی مجلسی کنارش بودم حرف شد گفت تو خ ساده ای گفتم چرا گفت از مادرت بپرس
پرسیدم بعد اصرار من گفت حالا ک دیگ طلاق گرفتی میگم
همون شب عقدم ک فامیل دعوت شدن زن داییم ب مامانم گفته ما دخترت برای پسرمون میخاستیم چرا دادیش ب اینا میخاستیم بعد کنکور بیایم ب درسش لطمه نخوره
بهم بزن مامانم مخفی کرد ازم
پسرداییمم منو دوست داشت
اگ میدونستم صبر میکردم بیان
سال ۹۸ رفتم تنهایی خونه داییم پسرش اونجا بود اومد کنارم نشست هی صحبت و
چرا این علاقه رو قبلا نشون نداد؟
الان ک من مطلقه شدم اینهمه کتک خوردم آسیب دیدم اضطراب دارم
حالا ک خودش زن و بچه داره
چ فایده
کم محلش کردم ازم سرد بشه بره ک زندگیش خراب نشه .هنوز دوسش دارم چون دوسش دارم دیگ با داییم قطع رابطه کردم ک نبینمش
زندگیش خراب نشه دشمن شاد نشیم خودم افسردگی گرفتم 💔