شما هنوز مادر نشده داری اینجوری صحبت میکنی
نقشی بازی نکردی اصلا که بخوای بگی ( تا کی ) بازی کنم
بالاخره شرایط همینه چه بپذیری چه نپذیری
اونم مجبور نیست یهویی یک نفرُ به عنوان مادرش بپذیره
حداقل یکم سعی میکردی بد نبود
میشه دوباره بزاری خیلی دوستدارم ببینمتون
میفهمم چی میگی برادرزاده من بچه طلاقه یه جوری با مادرش چپ افتاده ک هر چی میگیم برو ببینش اصلا راضی نمیشه حرفای خشونت آمیز میزنه راجبش. من میگم مادر اول باید صلاح و آرامش بچه اش براش مهم باشه یا با مشاوره قدم ب قدم بره جلو نمیشه ک بگی ب هر قیمتی میخوام خودمو بهش نشون بدم اونم الان ک بچه خوشحاله نزدیک عروسیشه خاطره بد میمونه براش
من عرض کردم نمیشناسم ایشون رو و نمیدونم چی بهشون گذشته فقط خواستم غیر از هیجانی که الان داره به روح و روان اون طفلک فک کنه . پذیرش ازدواج و زندگی جدید به خودی خود سخته چه برسه به اینکه با موضوعات حل نشده گذشته تلفیق شه
اسی نمیزاری؟
منم ببینم خواهش میکنم
درجریان تایپکات هستم
