چقدر این دنیا مضخرفه
منم دقیقا همین کارها رو واسه دوست دخترم کردم
برنامه ارشدشو درآوردم.جمعه ها از صبح توی زمستون میرفتم جلوی دانشگاه تا غروب ببینمش یه لحظه
اون با پسرا میگفت میخندید و رد میشد
بخدا این اشکها تاوان داره
حکمت کار خدا رو نفهمیدم.یکی مثل تو باید به پست یکی مثل من میخوردم که واسه هم بمیریم.نه هر کدوممون گیر یه بی رحم بی احساس بیفتیم که ذره ذره آب بشیم.کلا مسیر زندگیم عوض شد.بهترین سال های عمرم رفت.