2777
2789

⛔⛔⛔اگه حال داشتی، بخون!




امروز شیفت ظهر بودم، حدودای ساعت شش عصر دیدم همسرم به گوشیم پیام داده، "بیمارستانی؟"

تعجب کردم... چون میدونست ظهر کارم، بهش جواب دادم،

"آره چطور؟!"

پیام داد، "یه آقا زنگ زد سراغتو می گرفت...! فک کردم بیمارستان نیستی"




شیفتم  ساعت هشت تموم شد، بهش زنگ زدم، بگم میاد دنبالم یا نه، دیدم بد اخلاق جوابمو داد و ازش پرسیدم، "اسم کسی که تماس گرفته بود، نپرسیدی؟!" 

گفت "نه..."

و پشت تلفن گفت، با اسنپ خودت بیا...

منم گفتم "کارت که تموم شده، بیا دنبالم دیگه..."

خلاصه به زور قبول کرد...


تا بیاد دنبالم، کنار بیمارستان یه نمایندگی " شیرین عسل" هست رفتم واسه چاشت مدرسه بچه ها یه کم خوراکی گرفتم و واسه خودم و همسر دو تا نوشیدنی و نون خرمایی که تو ماشین بخوریم...

زنگ زد، گفت، "رسیدم، بیا کوچه کنار بیمارستانم"

سوار شدم، سلام دادم، یادم نیست جواب داد یا نه...

نوشیدنی خودمو باز کردم و بهش نوشیدنی تعارف کردم،

گفت، "نمی خوام لازم نکرده!"

گفتم، "چرا؟!"

داد زد، "نمی خوام!"

گفتم، "چی شده؟! چرا داد میزنی؟"

صدای ضبطو زیاد کرد گفت "نمی خوام صداتو بشنوم!"

منم عصبانی شدم، گفتم "چرا؟ چی کار کردم مگه؟!"

صدای ضبط رو بلند کرد و داد زد، "خفه شو، وگرنه پیاده ات می کنم"

منم دیگه بر خلاف همه موارد که انرژی دعوا ندارم، نتونستم تحمل کنم...داد میزدم تو ماشین، "چرا؟ بیخود می کنی! جرات داری پیاده کن، مگه چی کار کردم؟! چرا به خودت حق میدی به من که زنتم، مادر بچه هاتم، الکی بی احترامی کنی،"

 فریاد می زدم هااا، احساس کردم رگای مغزم الان می ترکه...

تا خونه فقط تو ماشین داد میزدم، بهش گفتم"بیخود میکنی، به من که سعی کردم، خودمو پاک نگه دارم، بگی،"  زنیکه ی حرومزاده ی خراب"...

دیگه تا خونه حال بد منو دید، خفه خون گرفت...

رسیدیم خونه،

گوشیشو درآورد، شماره ای که بهش زنگ زده بود رو سیو کرده بود، آورد با عصبانیت بهم نشون داد...

عکسو دیدم، دیدم، عههه، اینکه همکارم آقای ....، که ساعت شش به گوشی خودمم زنگ زده...

همونجا شمارشو گرفتم، جلو همسر بلند باهاش صحبت کردم،

"سلام آقای... خوبید؟ شیفتتون آف شد یا نه؟ یه سوال داشتم... شما قبل اینکه به گوشی خودم زنگ بزنید، با شماره ی دیگه ای تماس گرفتید؟" گفت "آره، یه آقا جواب داد... من فک کردم اشتباه گرفتم..."

گفتم "شماره همسرم بوده، از کجا شماره همسرم رو آوردید؟"

گفت "از تو سیستم از بخش شماره های تماس در صورت ضرورت... فک کردم، شماره شماس..."

بعد گفت، "من گفتم با خانم ... کار دارم، همسرتون فقط گفتن این شماره خانوم ... نیست و نگفتن همسرتون هستن، و من فک کردم اشتباه گرفتم، وگرنه معرفی می کردم خودم رو..."




قضیه ازین قرار بوده، این همکارم امشب شیفت شب بوده، سرپرستارم صبح بهش گفته شب ساعت شش از مسئول شیفت عصر( من) خبر بگیر، اگه بخش خلوت بود، شب آف شو و نرو شیفت...

این آقا هم تماس گرفته با من تا خبر آف شدن یا نشدنش رو از من بپرسه...




🌟🌟🌟دختر خوبی که در شرف ازدواج هستی،

اگه نامزدت یا دوس پسرت روت غیرتی میشه، هی میپرسه: کجایی؟ با کی میری؟ خودم میرسونمت! دوس ندارم کسی نگاه کنه...!


دلت قنج نره لطفا... اون یک بیمار بدبخت پارانوئیده که بعد ده سال خودش رو نشون میده و خون تو و بچه هات رو تو شیشه می کنه...

خواهش میکنم خودتون و بچه های آینده تون رو بدبخت نکنید.

"این بیماری درمان نداره!"

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792