نمیدونم چی بگم فقط اومدم بگم فکر نمیکردم بجز مادربزرگ من کسی اسمش زبیده باشه یا حتی شنیده باشه این ا ...
اسم خاله منم زبیده اس
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
🌸🏷Translator... غم که گذشت دگر از او سخن مگو/نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی/زندگی نه یکبار، بلکه هر روز صبح اغاز میشود/از طایفه نوریم ما تیره نمیمانیم/در امتداد کوچه پس کوچه های زندگی نوای امید است که مرا میخواند/سرگردان در کافه های پاریس/کتاب شنل پاره رو بخونید
غصه ی رفتن تو داده برباد باد مرا...باورم نیست چنین برده ای از یاد مرا...تا دلی هست بیا،رفتم از دست بیا...بغض تو راه نفس های مرا بست بیا...روحت شاد پدرم🖤
مثل اسم خودم کم میبینم مگه قدیمی ها 😅نمیدونم چی تو مغزشون میگذشته اسممو گذاشتن زبیدا
اسم یکی از فامیلامون ۷۴ سالشه حدودا پشوتنه😂😂😂چرا؟ چون باباش شاهنامه زیاد میخونده🤣
🌸🏷Translator... غم که گذشت دگر از او سخن مگو/نه تو میمانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی/زندگی نه یکبار، بلکه هر روز صبح اغاز میشود/از طایفه نوریم ما تیره نمیمانیم/در امتداد کوچه پس کوچه های زندگی نوای امید است که مرا میخواند/سرگردان در کافه های پاریس/کتاب شنل پاره رو بخونید
ببین گذشت عشق چیز مزخرفه و یه خاطره تلخ میزاره عشاقا نمیرسن بهم برسنن رندگیشون خراب میشه نمیدونم چرا دیدم ک میگم انشالله اینطور نباشه و بمونن برای هم عشقی نباشه ب شوهرو درک میکنم ولی ب این فکر کن متاهلی و شما دو تا شدین نیمه هم با خوبی و بدی هم کنار بیاید
امیدتون ب خدا باشه بخواد میشه نخاد منتظره روزش برسه💋🫀
مثل اسم خودم کم میبینم مگه قدیمی ها 😅نمیدونم چی تو مغزشون میگذشته اسممو گذاشتن زبیدا
خاله من جوونه خیلی خوشگلم هست
شما همینطور مطمئنم خیلی خوشگلی
باز مادربزرگم نمیدونمچجوریه دایی هام مثلا جاوید فرید امید گذاشته چندتام کلا قدیمی خاله هام همینطور
در کوچه ام،در یک کوچه خلوت وبی کس راه میروم.بدون نگاه به پشت سر،درنقطه ای که راهم را تاریکی فرامیگیرد،گویی رویایی میبینم که درانتظارماست.آسمان سیاه با ابرهای خاکستری پوشیده شده.گویی رعد وبرق پنجره ی خانه هارانشانه گرفته.عالم وآدم درخوابند،فقط دو دوست بیدارند.یکی منم ودیگری پیاده روهای خلوت
غصه ی رفتن تو داده برباد باد مرا...باورم نیست چنین برده ای از یاد مرا...تا دلی هست بیا،رفتم از دست بیا...بغض تو راه نفس های مرا بست بیا...روحت شاد پدرم🖤