دوستان من یه ساله عقدم و یک ماهه امدم سر خونم .. شوهرم به شدت جاریم نگاه میکنه و خیره میشه و چشمش دنبالشه .. جاریم ده سال ازشوهرم بزرگتره و ۱۷ سال عروس این خانوادس .. منو شوهرم بیرون هم بریم جاریم حسودی میکنه .. و وقتی شوهرم بش خیره میشه جاریمم خیره میشه لبخند میزنه.. پریشب نگاه رونا جاریم میکرد دید ک من دیدم گفتم نگات کنترل کن اولش عصبی شد بعد اخر شب مهربون شد . دیشب من از صبح خونه بابام بودم خودشم خونه باباش جاریمم انجا بود ساعت ده شب ک بر میگشتیم گفت بریم باز خونه بابام بعد بریم خونه گفتم من خستم میخام برم خونه بعد گفت خو میرسونمت بعد من میرم گفتم چیه از نگاه کرذن خسته نشدی توف کرد تو صورتم منم دیگ باهاش حرف نزدم از دیشب 😑 امروز گیر داذه به خانوادت میگم گفتم بگو .. بعد دوباره گفت ب خانوادت بگم یا خانوادم گفتم شب امدی صحبت میکنیم من ب شدت ناراحتم الان نمیدونم چ کنم.. بنظرتون روک باهاش حرف بزنم ک چرا نگاه هم میکنن و من راضی نیستم یا چکار کنم راهنمایی کنید شب امد چ بگم