2777
2789
عنوان

داستان اسنایی منو نامزدم

331 بازدید | 9 پست

دوسال  پیش که پدر مادرم و خواهرمو تو تصادف از دست دادم چند ماه بعدش کنکور  داشتم این پسره از دوستای خانوادگیمون بود(سه سال بزرگتر )از دلداری دادن شروع شد(چون از وقتی یادم میاد این پسرو میشناختیم)ولی خب سعی کردم اون سال خودمو‌جمعو جور کنم به هر طریقی به خاطر همین ازش فاصله گرفتم

تا تیر بعدش دوباره صمیمتتا شروع شد هیعععی وابستگیا بیشتر شد تا الان ولی خب این اواخر عصبی تر شده

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792