مام خونه ی پدریم یه خواستگار داشتم همسایه روبه رویی مون بود
اول برای پسر بزرگش اومد آخوند بود
بعد برای پسر دومش اومد لباس فروشی داشت
برای سومی اومد
کفش فروشی داشت
آخه نمیفهمید پسر هاش هم یک شکل بودن فقط یک سال فاصله داشتن
نمیفهمیدم خب برا یکی اومدی نه شنیدی چرا هی میای میری
بعدم که برای پسر سومش دعوت کرد عروسی منم رفتم
برای پسر خواهرش خاستگاری کرد😅 اونم شبیه اینا بود