کلا بجای اینکه یه تحلیل و بررسی کلی و جامع از زندگی ات و شوهرت داشته باشی، چسبیدی به حاشیه های زندگی ات و اسمش هم میزاری برگ برنده!
الان شما دست بزن و مرتب پول تو جیبی ندادن و توهین و محدودیت و بی اعتقادی و بی فرهنگی و پارانوئید شوهرت رو گذاشتی کنار و نمیبینی، اون وقت گیر دادی به فالوی جاری و کادوی روز زن. نه اینکه اینها مهم نباشه، قطعاً هست، ولی ظاهراً مسائل بزرگتری وجود داره و اگه اون مسائل حاشیهای رو به عنوان برگ برنده ازش استفاده کنی و دنبالش رو بگیری، ته تهش چیز خاصی نصیبت نمیشه.....
بعد هم میگی شوهرم خوبی هایی هم داره، مثلا گل و شیرینی و رستوران و.....!
کلا اگه دلت واسه عمر و جوونی ات میسوزه، باید یه فکر اساسی کنی و خودتو گول نزنی و توجیه نکنی.
آیا همه ی عمر میتونی به این آقا تکیه کنی؟ آیا امنیت روانی و جانی و مالی داری در کنارش؟ آیا پدر خوب و الگو و مطمئنی میتونه واسه بچه های آینده ات باشه؟
آیا به بلوغ فکری و استقلال رسیده؟
آیا میتونی روی آبرو و شخصیتش حساب باز کنی؟
آیا اگه زمان بیشتری بگذره و یه اقداماتی واسه زندگی ات انجام بدی ممکنه اوضاع خوب و قابل قبول بشه؟ .......
.
.
.
.
.
این سوالات رو بدون در نظر گرفتن دلبستگی ها و وابستگی هات به همسرت، خودت از خودت بپرس و نیازی هم نیست به کسی جواب بدی، بلکه خودت به خودت جواب بده.
اینقدر دیدگاهت به زندگی سطحی نباشه که فقط هر سال موقع کادوهای روز مادر، یادت میفته که عه! این چه کادوییه! من که میخام طلاق بگیرم!
یعنی اگه به صورت اتفاقی شوهرت کادوی خیلی عالی واسه مامانت بخره، دیگه به طلاق فکر نمی کنی؟! مگه ملاک تصمیم گیری در زندگی، این چیزاست؟