خیلی دوسم داشت من کل اعتماد بنفسمو از اون داشتم
میدونست وضع مالی و روحیم اوکی نیس بزور فامیل خرپولشونو باهام جور کرد ( اخرشم با همون فامیلش بهم زدم)
خلاصه خیلی همو دوست داشتیم اون همش ازم تعریف میکرد از همههههه ی موفقیتام خوشحال میشد ذره ای حسادت تو وجودش نبود حتی وقتی یه طلافروش اومد خواستگاریم یعنی بقرآن از مامانم خوشحالتر بود واسم
ولی یروز همه چی به فنا رفت
حرمتارو شکوندیم اون بلاکم کرد
ولی فرداش اومد معذرت خواهی کرد و خواست دوباره باهم باشیم و من خر قبول نکردم اونجا دوباره باز دعوا کردیم
خلاصه ۵ ماه گذشت خبری ازش نداشتم هفته پیش بهم تو اینستا ریکوئست داد من ردش کردم ای خاک بر سرم تف تو صفتم چقد احمقم من اخه
حالم بده 🫠 جزو معدود ادمایی بود که حس میکردم دوسم داره