2777
2789

خواهرم۱۴سالشه من دوتا بچه هم دارم وقتی میام خونه مامانم با خواهرم میریم بیرون دور دور چون کسی ندارن باابامم که خونه نیست ماشینم ندارن همش خونه هستن مامانم برگشت بهم گفت میگم خواهرتو نبری بیرون یه چیزایی یادش بدی خرابش کنی اینم بگم مامانم دهنش همیشه اینطوریه همه ناراضین ازش و مریضی وسواسی تمیزی داره ولی دلم خون شد گفتم دیگه خواهرم و تو پاتون تو ماشین من نمیزارین خدایش حق داشتم یا نه 

حق داشتی

ولی خواهرت گناه داره ببرش جاهای خوب دلش باز شه

نام کاربریتو میخوام😭😂

 وقتی بدونی میتونی، هر گره رو باز بکنی؛                          هر جوری باشه قفسو میشکنی پرواز میکنی                        خسته نمیشیم، واسه ما خستگی معنا نداره                        چشمه اگه جاری نشه راهی به دریا نداره                            میریم بالا، بالاتر ؛ از هر رویا بالاتر                                      امروز هرجا که باشیم، هستیم فردا بالاتر✨️

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

اسی مادرت خواسته زهر چشم بگیره از خواهرت خواسته اظهار وجود کنه.

دیده خواهرانه دوتایی میرید دور دور خواسته‌ به خواهرت بفهمونه که شیطنتش گل نکنه ماهیت مادرهای با طرز فکر سنتی همینه.

شما بخندید و بگذرید حیف نیست به خاطر یه حرف خواهرانه هاتون رو تعطیل کنید.

حدس میزنم بچه هات رو میندازی سر مادرت به جاش خواهرت رو میبری دور دور😅حتما مامانت هم دلش میخواد بیاد بیرون ممکنه پیش خودش بگه حتما قصد پیچوندنش رو دارید که با خودتون مامان رو نمی‌برید.

خواهرت چه گناهی کرده

با مادرت مشکل داری با خودش حلش کن

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792