من پدرم به شدت اضطرابیه
و مادری که معتقده توی زندگیش حروم شده
من آزادم هرجا دوست دارم برم و هرکاری دلم میخواد بکنم
ولی جرئت اینکه باهاشون درد و دل کنمو ندارم چون همیشه آخرش باهام دعوام میکنند و متهم میکنند به دیوونه بودن
من وقتی کسی بهم اجازه نده صحبت کنم و بدون اینکه حرفامو بشنوه قضاوتم کنه حالم بد میشه و حتی خودمو میزنم.مامان و بابام منو همیشه به این نقطه میرسونند بعدم میگن تو دیوونه ای