ظهر عمم سرزده اومده بود خونه مون مامانم میگفت درو باز نکنم بعد رفت درو باز کرد اومدن خونه
این پسرش اب ریخت رو فرشا، فرشامون رو تازه شستیم
بعد مامانم میگه رو فرش خیس با پاهای نجس شون راه رفتن فرشا نجس شدن
خونه اونا تمیز نیست اصلا نجاست و پاکی رو نمیفهمن قاطی میکنن، ما هرچی میگیم عین نجاست نیست یعنی دیده نمیشه میگه شما به زندگی اونا دقت نکردین که چقدر نجاست داره خونشون
مامانم لب به غذا نزده داره غصه میخوره
مارو هم دیوونه کرده میگه کاش نمی اومد کاش درو باز نمی کردم