آقا گفتم آبجیم پنج یا شش ماهه عروسی کرده اسمشم مهتابه و منم نیلوفر
مهتاب بگم کم شنواست و زیاد نمیتونه از خودش دفاع کنه متاسفانه چون زیاد یاد نگرفته از بچگیش
الان که ازدواج کرده گیر یه خانواده عجوبه افتاده امیدمون به شوهرش بود که اونم الان معلوم نیست چشه
من و آبجیم فقط دوتاییم همون اولش که مادرشوهرش گفت حق نداری با آبجیت حرف بزنی که خب یسری کارا کردیم شوهرش دعوا کرد گفت بزار حرف بزنن اینم بگم ما کاری نکردیم دعوا کنن ها خودشون یهو اینجوری کردن
بعدم همش مادر وپدرشوهرش ازش کار میکشیدن تو خونه که به سختی تونستیم یه کاری کنیم شوهرش مانع بشه تا اینجا همه چیز خوبه که شوهرش پشتش بود
الان بگم آبجی من محجبه اس چادر سر میکنه از اولم بابام به مادر و پدرشوهرش گفت مهتاب همینه عوضم نمیشه گفتن نه و ما مشکلی نداریم و خیلی خوشحال میشیم اما الان میگن چادر سر نکن موهاتو بزار بیرون شوهرشم طرف اوناست و سه هفته اس شروع کرده فحش دادن و طرف مامانشو گرفتن آخرین بارم مادرشوهر عوضیش مهتاب رو زده یعنی چندتا سیلی لباساشم که مهتاب خودش دوست داره جمع کرده با خودش برده تا لباسای خیلی کوتاه و بازی رو که میخواد مهتاب بپوشه
همه اینا یه طرف شوهرشم کامل با گذشته فرق کزده شروع کزده حرومزاده و اینحور چیزا گفتن چیزی که تو خانواده ما خط قرمزه باباشم که به چشم کلفت میبینه الان باید چیکار کنیم به نظرتون لطفا مثل خواهر کمکمون کنین
اها مامان بابامم بی زبونن کاری نتونستن بکنن