2777
2789

اول شرایطمونو میگم یکم مطلع باشید 

پدرم مارو از شهر اورده روستا شرایط مالیشم معمولیه میتونست یه خونه حداقل۸۰متری کرایه کنه 

ماهی حداقل۷۰_۸۰میلیون درامدشه خلاصه مارو چندسال پیش اورد روستا

تو یکی از اتاقای مادرش زندگی میکنیم 

یعنی در حال حاضر خونه خصوصی خودمونو نداریم

یدونه اتاقه که درو باز کردنی هال هست تو هال هم مادربزرگ و پدربزرگم هستن که بیشتر مواقع هم مهمون دارن هال برای اوناست

تاپیک قبلم ماجرای دیشبو نوشتم دوستداشتین بخونین اعصاب نمونده دوباره بنویسم 

چون نرفتم بشینم پیش خواهرای افریطه اش اینطوری میکنه مثلا 

اعصابمو خیلی خورد میکنه اینم شرایط زندگی 

خیلی خسته ام دیگ

اگه شاغلی بنظرم خودتو گیر ننداز 

یه غلط کردم الکی بگو و برو سرکارت 

اگه قصد ازدواج هم نداری به فکر کرایه خونه حالا با خواهرت و یا خودت بیفت که جدا زندگی کنید و کمتر اذیت بشید

پدرتون توی این سن که عوض نمیشه ، شما باید راهتون را جدا کنید کم کم

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

اگه شاغلی بنظرم خودتو گیر ننداز یه غلط کردم الکی بگو و برو سرکارت اگه قصد ازدواج هم نداری به فکر کرا ...

من ازدواج اولم بخاطر فرار از اینجا بود اما بعدش طلاق گرفتم 

چند سال گذشت تا ازدواج دوم کردم بدون اطلاع پدر 

کارمم پیش شوهرم هس حالا نرمم ایراد نمیکنه 

میخواستم خورد خورد لباسامو بردارم دیگ اخرماه برم از ابنجا 

تحمل اینجا دیگ خیلی سخته برام

بابات چقد شبیه بابای منه اونم درآمدخوبی داشت ولی خرج مانمیکرد میرفت خرج خواهربرادراش میکرد همشم به مادرمون بدوبیراه میگفت وناراحت بودچرا خانوادشو دستمال کشی نمیکنیم

۱۵سال پیش با اصراره ما مادرم طلاق گرفت 

خواهرامم رفتن سره کار درسته سخت بود ولی تاالان کم نیاوردن 

بابامم که وضعش تواوج بودوبرادراش نداربودن واین کمکشون میکرد حالا از عرش به فرش اومده واونا وضعشون به لطف پدرم خوب شده ولی دیگه اونا ولش کردن 

هرعملی یه تاوانی داره

خواهم که به خلوتکده ای ازهمه دور...من باشمو...من باشمو...من باشمو...من....

یادمه خواهربزرگم یه بار عممو از دم دربیرون کرد

بابام وقتی اومد کتکی بهشون زد که یادم نمیره 

بعدش اومده بود ازدل خواهرم دراره 

الان سال تاسال سراغشونمیگیریم

خواهم که به خلوتکده ای ازهمه دور...من باشمو...من باشمو...من باشمو...من....
بابات چقد شبیه بابای منه اونم درآمدخوبی داشت ولی خرج مانمیکرد میرفت خرج خواهربرادراش میکرد همشم به م ...

اینم میخواد ما دستمال کشی ننه و خواخرای افریطه اشو کنیم 

نمیدونی ک این پیرزن چقدر بدی در حق ما کرده 

نشسته بود تو کوچه ب همسایه ها گفته بود اینا بی آبرو و بی حیا هستن 

بعد فک کن من تا این سنم هواستگار نداشتم چند موردم اومدن نحقیق کرردن مردم و در و همسایه بدمو گفتن 

گفتن یکبار طلاق گرفته بی آبرو هستن 

بعد یبار به عمه امم میگفت حتما با مادرش رفتن ک....ون دادن 

من چیه این زنو بخوام‌؟ زوره مگ 

دلم نمیخواد ببینمشون حتی 

خونه برام ارزو و حسرت شده 

راحت لباس بپوشم خریم خصوصی داشته باشم

منکه اینجا نمیمونم اخرش فرار میکنم از اینجا نزدیک ۳۰ سالمه همه چی برام حسرت شده حتی دستشویی

یادمه خواهربزرگم یه بار عممو از دم دربیرون کردبابام وقتی اومد کتکی بهشون زد که یادم نمیره بعدش اومده ...

باورت نمیشه چقدر تقلا کردم و دست وپا زدم یه راهی برا خودم پیدا کنم 

چیزی جز ازدواج نجات دهنده منو اعصابم نبود

خوب باخانوادش خوب باشین چاره چیه الان مادرشوهرمن انقدرعوضی وحروم زادس ولی من همیشه احترامش دارم عمه خودم انقدرب من تهمت ناروا زده انقدر پشتم حرف زد ولی من بخشیدمش وموقع مریضیش همیشه مراقبش بودم اخریه منوخیلی دوستم داشت ولی حیف ک عمرش ب دنیا نبود

پیامبرازکوچه رد میشده یه نفر هروز خاکستر روسرش میریخته به روز نیومده خاکستر بریزه پیامبر حالش رو جویا میشه میگن مریضه میره عیادتش یارو خجالت میکشه ازکارش بامحبت بامهربونی بهشون بفهمونین اینجوری پدرتونم بیشتر باهاتون راه میاد

باورت نمیشه چقدر تقلا کردم و دست وپا زدم یه راهی برا خودم پیدا کنم چیزی جز ازدواج نجات دهنده منو اعص ...

یه روزی توام مثه ما آزادمیشی 

مادره من کم زجرنکشید ولی بالاخره ازشرش راحت شد

خدانابود کنه مردایی رو که بجای اینکه آرامش خانوادشون باشن میشن سوهان روحشون 

آخه وقتی درکی ازپدربودن ندارین چرابچه میارین؟

بابای ما الانم پاش بیفته میگه زن وبچم مقصرن 

دیگه نمیگه من پول خرید خونمو دادم برادرم تاخرج بازسازس خونش کنه وزنوبچمو ازین خونه به اون خونه ببرم مستاجری

پولش به درک دیگه آسایش نداشتیم درس بخونیم ازبس دعواداشت باهامون

صبرداشته باش هیچ ظلمی پایدارنیست


خواهم که به خلوتکده ای ازهمه دور...من باشمو...من باشمو...من باشمو...من....
خوب باخانوادش خوب باشین چاره چیه الان مادرشوهرمن انقدرعوضی وحروم زادس ولی من همیشه احترامش دارم عمه ...

یبار خواستیم مهربان باشیم غذا پختیم بردیم برارمادربزرگم ریخت سطل اشغال

یبار دوغ درست کردم بردم برد ریخت تو باغچه 

بعد به عمه امم میگف برا من غذای جادو جنبلی میارن 

به پدربزرگم میگفت نخوریا از وسایل اینا 

رفتم جاشونو پهن کردم به عمه امم میگفت از ترس پدرش اومد انداخت  در حالیکه پدرم خونه نبود و خودم خواستم 

یکبار بهم گفت پولاتو جمع کن طلا بخر منم گفتم جمع کردم یه گردنبند خریدم رفت همه جا گفت الکی میگه جمع کردم پولای شوهر سابقشو بالا کشیده رفته گردنبند خریده 

ب دخنر عمه امم میگف پیش این نریا چون طلاق گرفته زندگی تورو هم از هم میپاشونه دیدی چادر سر کرده بود پیش شوهرت داشت خودشو نشون میداد

یه روزی توام مثه ما آزادمیشی مادره من کم زجرنکشید ولی بالاخره ازشرش راحت شدخدانابود کنه مردایی رو که ...

بعد میگه اون همه پول دادم بهتون بد عادت شدین 

حاالا اون همه پول چیه ماهی یک تومن میداد بمن چون میبردم بیمه اشو پرداخت میکردم 

میگه نمیاین با من حرف بزنین اخه چجور حرف بزنیم وقتی میرینی بهمون 

بهش گفتم ازمون استخدامی شرکت کردم گفت گوه خوردی 

مثلا میخواستم صحبت کنم 

گفت تا الان هر گوهی میشدی باید میشدی از این ب بعد فایده نداره

یه روزی توام مثه ما آزادمیشی مادره من کم زجرنکشید ولی بالاخره ازشرش راحت شدخدانابود کنه مردایی رو که ...

فک کن پدر من رانندخ ترانزیته ماشین سنگین داریم 

این وضع زندگیمونه 

هر کی از راه میرسه میگه چرا تا حالا پدرت نتونسته یه خونه حداقل ۶۰ _۵۰متری بخره

بعد میگه اون همه پول دادم بهتون بد عادت شدین حاالا اون همه پول چیه ماهی یک تومن میداد بمن چون میبردم ...

بااین پدربخوای سرکنی فقط سرکوبت میکنه

خیلی زود راهتو جداکن 

فقط سخته خیلیم سخته حواستوجمع کن از چاله درنیای بیفتی توچاه 

مراقب همه چی باش

خواهم که به خلوتکده ای ازهمه دور...من باشمو...من باشمو...من باشمو...من....
یبار خواستیم مهربان باشیم غذا پختیم بردیم برارمادربزرگم ریخت سطل اشغالیبار دوغ درست کردم بردم برد ری ...

عزیزم میدونم دلتو بارها شکستن اما نقش بازی کن تا پدرت باهاتون راه بیاد وبفهمه خانوادش مقصرن بعدم کم کم باهاشون راه بیا مثلا ازیه احواپرسی ازتومجلسشون نشستن ازشون تعریف کن احترام بذار بهشون تو توهمیایه ها تعریف کن بگو مادربزرگم خیلی مهربونه هوای مارو داره تاهمسایه هاهم بفهمن اونا بدن ن شما 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز