سه ماهه عقدم بابام خیلی پولداره برا خرید انگشتر شوهرم گف فقط نصف پول رو میدم خیلی بد شد جلو خانواده شوهرم الآنم نزدیک عروسیه برام هیچی نمیخرن حتی وقتی میگم گشنمه میگن به شوهرت بگو ولی من روم نمیشه خیلی تنهام...خیلی هم زور میگن حق ندارم شوهرمو ببینم زور کسی بهشون نمیرسه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
درک میکنم منم مثل شما بودم ،مادرم هم مدام در حال بدگویی از شوهرم بود اینقدر فشار روم بود که هنوز که چند سال میگذره اون یک سال عقد برام مثل کابوسه فقط،دلم خیلی شکست ،پناه ببر به خدا با شوهرت هم خوب باش خود خدا برات جبران می کنه