خب دکتر رفتی خوب نشدی؟
واای ن اصلا نگو وسواست حاد نبود هر هفته ی فکر جدیدی ذهنمو درگیر میکرد
راهنمایی ک بودم دو سال وسواس عملی گرفتم داشتم دیوونه میشدن
بعد تبدیل شد ب فکری .. میدونی علاوه بر این چیزا وسواس فکری راجب شک ب خدا گرفتم.. اوایل فک میکردم طبیعیه توی این سن ولی دیگه کم کم اعتقادم رو کاملا از دست دادم منی ک همیشه ارتباطم با خدا خیلی خوب بود
و بدترین قسمت ماجرا اونجا بود ک من نمیدونستم ک این فکرام ب خاطر وسواسه و همش خودمو سرزنش میکردم حتی از دوستام میترسیدم شماهم به خدا شک میکنین و واسم عجیب بود ک چرا اینقدر این موضوع واسشون اذیت کننده نیست.. تازه فرض کن توی ی خانواده ای ک سنتی آن و همه خدارو قبول دارن من اینطوری شدم.. الکی توی ظاهر نمازمو میخوندم ولی هر وقت ک نماز میخوندم حالم بد میشو چون دلم میخواست خدا رو داشته باشم ولی نمیتونستم.. کلا امیدم رو از دست داده بودم
تا اینکه خیلی اتفاقی اول اول یکی رو توی نینی سایت پیدا کردم گ این مشکل رو داشت ک بعدش ی سایت دیگه رو بازم اتفاقی دیرم با کلی آدم ک مثل من بودن و با ی سری تمرین خوب شدن.. از اینکه تنها نبودم خیلی خوشحال بودم.. الان هم قرص میخورم بعد کنکورم میرم روانکاو و ی سری تمرین های دیگه ک باید انجام بدم و مطمئنم ک وسواسم ریشه کن میشه و بعدش هم برم دنبال خداجونم 🥲
عزیزم توهم نا امید نباش .. واقعا از اون دکتر جواب نگرفتی؟
آخه بعصی قرص ها خیلی خوبن مگه چ قرصی میخوردی؟