2777
2789
عنوان

به خاطر بیماری برادرم مجبور شدم زندگی و همسرم رو ترک کنم و طلاق

| مشاهده متن کامل بحث + 211114 بازدید | 1063 پست
اره میدونمبرای منم مهم ترین چیز پسرمه‌اما نمیدونم برادرم رو چیکار کنم


بهت میگه بچت و نبین که تمام و کمال به من برسی

میفهمی داره جیکار میکنه باهات!!؟؟؟ 

چرا نمیگی بچه بدبختم و چیکار کنم؟؟؟؟ چرا فقط میکی برادرم؟؟؟؟

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

بهت میگه بچت و نبین که تمام و کمال به من برسیمیفهمی داره جیکار میکنه باهات!!؟؟؟ چرا نمیگی بچه بدبختم ...

اگر برادرم رو رها کنم

اونوقت عذاب وجدان و استرسش رو چیکار کنم؟

حداقل الان خیالم راحته جای پسرم خوبه و امنه

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…

چقدر متوقع و خودخواهه برادرت ، حاضره تو و پسرت و زندگیت فدای اون بشین ، تو در حسرت دیدن پسرت بمونی که چی ؟ چون دلش می خواد تو پیشش باشی ، چی تو دنیا با ارزشتر از بچه خود آدمه ، فقط به پسرت فکر کن خودخواهی برادرت از حد به دره واقعا

خیلی جلو خودمم گرفتم هیچی نگم نشد…

شما دلت واسه برادری میسوزه که ذره ای شما واسش مهم نیستی و داره به شما و جگر گوشه ات ظلم میکنه؟؟

پای برادری وایسادی و میگی دلم واسش میسوزه و مریضه ولی بچه ۷ساله ات رو ول کردی؟؟؟؟ بچه ای که پناهش شمایی

اون بچه سرما‌ نمیخوره؟؟؟ گناه نداره طفلی؟؟؟

بعد وایمیسی واسه دیدن بچه ات به برادرت التماس میکنی؟؟؟

بعد میگی خدا منو نمیبینه!!! عجیبه واقعا

خدا بهت عقل داده اختیار داده این رفتارا چیه 

جمع کن خودت رو

وقتی تو عقل نداری خدا واست چیکار کنه دیگه؟؟؟؟ ببخش آنقدر رک حرف زدم

راستش از اینهمه سادگیت دلم به درد اومد

تنها کسیکه به شما احتیاج داره پسرته، برو خونه خودت و پسرت رو بزرگ کن

تازه چه طلبکار و پررو تعیین تکلیف هم میکنه نمیخوام بچه اونو ببینم، ببند بابا!!!!

داداشت تورو نوکر دربست میبینه

بزارش اسایشگاه روانی پشتتم نگاه نکن

برو سمت بچت اون طفلک الانم داغونه از رفتنت!! میدونی چقد روح و روانشو نابود کردی همین الانم؟بخاطر مراقبت از برادر بیمارت بچتم بیمار داری‌میکنی به خودت بیا زن حسابی

بهت میگه بچت و نبین که تمام و کمال به من برسیمیفهمی داره جیکار میکنه باهات!!؟؟؟ چرا نمیگی بچه بدبختم ...



برادر چیه☹️☹️☹️☹️



بخاطر خیانت از شوهرش جدا شده 



من تاپیکای قبلیش بودم این کاربرو یادمه😐




تا ۲۸ سالگی فکرمیکنی خیلی خوش قلبی .....            بعدش میفهمی اسکل بودی .....☹️😄

داداشت تورو نوکر دربست میبینهبزارش اسایشگاه روانی پشتتم نگاه نکنبرو سمت بچت اون طفلک الانم داغونه از ...

شما دلت میاد برادر بیمارت رو رها کنی؟

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
شما دلت میاد برادر بیمارت رو رها کنی؟



ببین سنت بالاست ؟؟؟؟


طرز فکرت یکمی عجیبه😐


همه الویت اولشون فرزندشونه !!!!! 😐😐😐




تا ۲۸ سالگی فکرمیکنی خیلی خوش قلبی .....            بعدش میفهمی اسکل بودی .....☹️😄

اگر برادرم رو رها کنماونوقت عذاب وجدان و استرسش رو چیکار کنم؟حداقل الان خیالم راحته جای پسرم خوبه و ...

تو مسئولیتی در قبالش نداری تا الانم لطف کردی

بزار اسایشگا یا بسپار ب یکی دیگ

داداشت میتونه بزاره یکی دیگه کنارش باشه خوبم میتونه ولی نازش خریدار داره لوس میکنه خودشو

خیلی جلو خودمم گرفتم هیچی نگم نشد…شما دلت واسه برادری میسوزه که ذره ای شما واسش مهم نیستی و داره به ...

تا الان به امید اینکه حالش بهتر بشه و سروسامون بگیره کنارش بودم

ولی هرچی میگذره میبینم درمان نمیشه و خودش هم عادت کرده به این وضعیتش و تمایلی به پیشرفت نداره

ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ  کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز