زندگیم رو پای برادر مریضم ریختم که هیچوقت خوب نمیشه
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
از روانشناس راهکار کردمولی خیلی بی رحمانه بودمن نمیتونم
روانشناس بی رحمانه نیست چیزی که دوستداری و تو سرته فرق میکنه با روانشناس که باید بری خودتو بندازی تو مسیر الان تو مسیر نیستی زدی تو خاکی بد رفتی تخته گاز ببین زندگیت بود خالا هرچی شوهرتو ول کردی بهار حال دل اونم بد میکردی بعدا ولی بچه فرق میکنه هیچ خانواده ای از داماد خوششون نمیاد ببین پرفسور و...داماد هرکسی بشن میکن از اون بهتر میتونستیم سرمون کلاه رفت این قضیه از دید همه برادرا و خانواده عروس از طرف خانواده شوهر همینه هیچکس از عروسش راضی نیست پس نکو برادرم بدش میومد از شوهرم مشکل برادرته میبردیش خونت نگهمیداشتی با یجا میکرفتی ذو طبقه هم زندگیتو داشتی هم برادرت پیشت بود خودت لقمه دور سرت چرخوندی داداشت باید با شرایط تو وقف کنه نه تو به نظرم الان برگردی به زندگیت اشتباه چون باید شوهرت بخواد بعدا چیزی نشه و...الان دنبال بچت باش بچتو بیار پیش خودت نمیزاره بکو بچمه توام به فکر یکی برای خودت باش ضاید برادرت بلا سر بچت بیاره دور از جون حسادتش انقدری باشه به نظرم روانشناس برو مشورت بگیر انقدر که برادرت سم زندگیت بوده خودتم بچرو اونجوری نذاشتی بره مشکل عمیقی دارین
دلم پر از غمه ولی با یه صلوات برای بچم و زندگیمو نورانی کنید،دلیل صلوات انحراف چشم بچمه دوسالشه،خدایا معجزه ای این بچرو دادی خودتم خوبش کن،زندگی با یه شوهر پارانوئیدی سخته ولی من باید بجنگم برای آینده بچم هیچ چیز مهم تر از بچم نیست.دوستم @هناسه۱۳۷۳.نمیام اینحا چون گوشی ندارم دلتنگ دوری از روژینم
داداشت مهمه ولی پسرت مهم تر.واسه ی زن مهم ترین شخص بچشه
میخوای خودتو فدای داداشت کنی. اگ داداشت یکم درک داشت میگفت ب بچت برس ن ک بعد پرستار خودت باید بیای پیشم
بچت تباه میشه این وسط ن بابایی ن مامانی آخه مادربزرگ ک حای مامانو نمیگیره
پسر قشنگم از وقتی اومدی هر روز مامانی بهاره😍.مادر بودن حس عجیب و خاصیست. احساس میکنم قلبم جایی بیرون از سینه میتپد. پسرم، مرد کوچکم، جهان برای من در تو خلاصه میشود💙💙💙 پسرم آرام دوستت خواهم داشت طوریکه هیچکس به جز خودت این حس مرا درک نخواهد کرد💙
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
عزمزم خدا کمکتون کنه اما هر کسی جای همسر شما هم بود خسته میشد هر چیزی تعادلش خوبه . شما هم یکمی زیاد ...
چون همسرم خیانت میکرد
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
روانشناس بی رحمانه نیست چیزی که دوستداری و تو سرته فرق میکنه با روانشناس که باید بری خودتو بندازی تو ...
اره میترسم برادرم بلایی سر بچم بیاره
و بهتره پسرم برادرم رو با این وضعیتی که داره نبینه
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
نمیدونی چقدر ترس و استرس بهم وارد میشه وقتی از برادرم دورم
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
داداشت بهونه کردی به نظرم شوهرت حتما مشکلات دیگع داشته وسهم دادلشت در طلاق ناچیزه خوذتو گول نزن
اره همسرم مشکل زیاد داشت
اما من تحمل میکردم چون دوستش داشتم
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…
از روانشناس راهکار کردمولی خیلی بی رحمانه بودمن نمیتونم
ببین تو انقدر دلت میسوزه ولی میدونی از خود گذشتگی بدی کردی نمیدونم دنبال تخسین بودی برادرتو انتخاب کردی یا چی بلید از فردا شروع کنی فردا پاشو کار برادرتو بکن یه ذره ازش کمک بگیر بگو باید عادت کنی شاید من نباشم و...از شنبه شروع کن دیر بری خونه به بچت برسی ببرش سینما و...بچرخون دلشو بدست بیار الان بچس بهتر می تونی ولی بزرگتر بشه نه بچتم اگه پیش بزادرته اونجا باش تنها نزار من استرس کرفتم برادرت بلا سر بچت نیاره اگه میشه برگرد بلاخره پدر مادرت یه پولی دارن ندارن بزارن بهزیستی برادرت به این سن از تنهایی مبترسه توجه می حواد همه اون نیازایی که درک میکنی برای برادرت بچتم می خواد مادریتو ادامه بده نه خواهری خپاهر خوب براش غذا بفرست و...پرستار شبانه روز بکیر ساعت که بچت مدرسه به برادرت سر بزن
دلم پر از غمه ولی با یه صلوات برای بچم و زندگیمو نورانی کنید،دلیل صلوات انحراف چشم بچمه دوسالشه،خدایا معجزه ای این بچرو دادی خودتم خوبش کن،زندگی با یه شوهر پارانوئیدی سخته ولی من باید بجنگم برای آینده بچم هیچ چیز مهم تر از بچم نیست.دوستم @هناسه۱۳۷۳.نمیام اینحا چون گوشی ندارم دلتنگ دوری از روژینم
بین دوتا آدم خودخواه گیر کردی و این وسط بچه بی پناهتم هست که بیشتر از همه آسیب دیده...من چون خودم عا ...
متاسفانه هردو خودخواه هستن و درک ندارن
همسرم میگفت اولویت زندگیت باید من باشم و همش دنبال بهانه بود
الان هم برادرم از همسرم نفرت شدید داره
ما دخترهای غمگین شانزده ساله ای بودیم که فکر میکردیم اگر میشد رنگ موهایمان را روشن کنیم ، تکلیفمان هم روشن می شد. ما ، با ماتیک های قایمکی و کابوس های یواشکی و آرزوهای دزدکی . ما و کارت پستال هایِ « سوختم خاکسترم را باد برد ، بهترین دوستم مرا از یاد برد» ... ما و شعرهای دوران مدرسه ، اولین دست نوشته هایی که توی دفتر ِ کوچک یادداشت می نوشتیم و مشاور دیوانه به خیال اینکه این یک نامه برای پسر مردم است از ما می دزدید .ما ، که تمام عمر ترسیدیم دختر بدی باشیم . ترسیدیم مقنعه هایمان چانه دار نباشد و چشم سفید باشیم . ما که توی کتاب هایمان فروغ نداشتیم ، چون فروغ میان بازوان یک مرد گناه کرده بود ، ما فقط یادگرفتیم مثل کبری تصمیم های خوب بگیریم ، و آن مرد ؛ هر که می خواهد باشد . مهم این است که داس دارد…