به خاطر بیماری برادرم مجبور شدم زندگی و همسرم رو ترک کنم و طلاق

عزیزم بشین همه چی رو بنویس برای خودت

بنویس چیشد، چیکار کردی، چه دلایلی داشتی

بنویس همسرت کجاها حق داشت برادرت کجاها حق داشت و کجاها حق ندارن 

بعد بنویس الان بهترین راه حل چیه 

عزیزم ولی برادرت هم تو رو درک نکرد

چقد خودت رو حقیر کردی مثه اینه که یه آتوی ازت تو دست برادرت 

داری نوکریش رو میکنی التماسشم میکنی 

خودتم راضی هستی

به نظر من خدا این کارتو نباید کار خوب بدونه چون تو با حقارت داری این کارو میکنی و دست از مسئولین مادر بودنت کشیدی و میگی برادرم میگه نباید بچتو ببینی ظلم میکنی ظلم میبینی همین که تو شرایطی که پرستارش هستی و تو مشتش هستی جواب بدی که در حق بچت کردی رو داری همین دنیا میدی 

این کار پاداش نداره

شوهرش خیانت کرده چه ربطی به پسرش داره داداش نمیزاره ببینه 

عزیزم خودتو ناراحت نکن اینا قبل اینکه برای برادرش بره و طلاق بگیره کلی مشکل داشته و میخواسته جدا بشه ضمن اینکه پدر و مادرشون هم هستن برای برادرشون که نخواد ایشون طلاق بگیره الانم همسرشون میگه برگرد سر زندگیت چرا برنمیگرده خود ایشون بیشتر مشکل داره تا برادرش 

ان شاالله خدا خودش کمکش کنه بهترینا براش رقم بخوره اگه شوهرش خیانتکار نباشه با چیزایی که تو تاپیکای قبل گفته خیلی هم خوبه هم از لحاظ ظاهر ، مالی ، تحصیلات و اینکه پدر بچشم هست خدا کنه دلش آروم بگیره برگرده پیش شوهر و بچش چون شوهرشو دوست داره نمیتونه کسیو جایگزین کنه کلی تاپیکاشو خوندم که اینارو فهمیدم 

یه کم فرهنگ شنیدن درد دل داشته باش 

درک نمیکنم یه سریا میگن ازدواج کردی باید بیخیال خانواده ت بشی مگه میشههههه؟

الویت هر آدمی اول باید پدر و مادرش باشه هر آدمی

بچش میره مدرسه بعدا ولی اگه خدای نکرده داداشش طوری میشد چی؟؟!

جوک نگو 

وقتی بچه بدنیا بیاری اولویت اول بچتف

شما اگه بری پیش بچت عذاب وجدان داداشتو میگیری

ولی الان که یه بچه طفل معصوم رو رها کردی عذاب وجدان نداری

میدونی شاید الان بچت حسرت آغوش تو رو بخوره 

میگی برادرتون تحمل دوریتونو نداره برادرتون یه آدم بالغه درسته مریضه ولی فک نمیکنی تحمل ایشون از بچتون بیشتره اون هم به شما نیاز داره و تحمل دوری شما رو نداره

کاری به شوهرت ندارم ولی هرکاری کردی بچتو خودت بزرگ کن به هر قیمتی دیگه بسه هرچی فداکاری کردی برو سر وظیفه اصلیت یعنی مادری کردن

مسولیت برادرش گردن ایشون نیست اما قطعا مسئول بچشه و وظیفه‌شه 

تا الان هم فداکاری کرده و به پای برادرش سوخته وقتی میبینه ارزشی برای این کار بزرگش قائل نمیشه چرا بمونه و بچه بی‌پناهشو که حتی پدرش هم بالاسرش نیست ول کنه

کجا استارتر از پدر و مادرش اسم برده؟؟؟کسی حرف از بیخیال شدن زد؟

واقعا چطور میشه ی مادر از بچش بگذره ...اگ شوهرت بود و الان ب خاطر خواهرش شمارو ول می‌کرد حالت چطور بود ؟؟اصلا شماهایی ک میگین شوهرش بد بوده میگ شوهرم خود خواه بوده چون می‌گفته شب خونه باش این خودخواهیه؟؟اگ مرده اینکارو برای خواهرش می‌کرد ک همین خانم از صد ناحیه جرش میدادوالا شوهرش آدم خوبی بوده ک هنوزم منتشو میکشه برگرده سر زندگیش ینی چی داداشم نمیزاره برم بچم ببینم داداش خر کیه ک نزاره ی مادر بچشو ببینه اگ داداشت بود تورو نگه میداشت؟؟؟بدبخت بچه هفت سالت ک قربونی داداش نفهمت شده داداشت آنقدر خود خواهه ک میبینه داری عذاب میکشی از دوری بچت اما حاضر نیس ببینیش شما هم آنقدر بی عرضه ای ک همچیت افتاده دست داداش مریضت شما خدا نیستی برای داداشت اگ قراره اتفاقی براش بیوفته با بودن شما هم میوفته زندگیتو تباه کردی ک فردا چشم با میکنی میبینی هیچکس رو نداری  بچت حتی نگاتم نمیکنه تا دیر نشده برگرد سر زندگیت  داداشتم ی مدت سختش میشه اما وقتی ببینه شما الویت بچت هست راضی میشه نمیشه همیشه خودمو نو فدای بقیه کنیم مگه ما چند بار ب دنیا میایم چند بار زندگی می‌کنیم ک بخوایم شاد بودنو از خودمون بگیریم

ده صفحه خوندم تا بفهمم بیماری داداشت چیه. صد نفر ازت پرسیدن بیماریش چیه محل نذاشتی جواب ندادی. هر چی سرت بیاد حقته ایشالا بدترشو بکشی که واسه مردم ارزش قائل نیستی

چرا مادرت از برادرت نگهداری نمیکنه ، ببین پسر من اسکیزوفرنه دقیییییقا میدونم یعنی چی😞😞😞چرا خودتو علاف یک بیمار اسکیزوفرنی کردی خودتم مریض میشی ، اگه تو توهم هاش بلایی سرت بیاره چی ! البته شاید برادرت از نوع خفیفه در اون صورت که میشه نگه داشت توکل بخدا