یه مهمونی خانوادگی رفتیم قبل از اینکه ما برسیم همه رسیده بودن ، تا ما برسیم همه رو یاد داده بود که هیچکی باهاش حرف نزنه همه بهش بی احترامی کنید یعنی خواهراشو داماداشون همه رو یاد داده بود خلاصه تو مهمونی هرکس هرجور می‌تونست بهم بی احترامی می کرد
اومدم خونه چند روز نخوابیدم از سردرد دارم میمیرم
به شوهرم میگم بذار من نیام تو جمعاتون قهر میکنه خسته شدم ، خواهر شوهرم خیلی خبیثه یه حرفایی پشت من میگه منو کوچیک میکنه جلو همه
مگه باهات چیکار کردن؟حالت خوبه عزیزم
خواهرشوهرت بچه بزرگه ست یا کوچیکه؟
احیانا خواهرشوهرت مادرشوهر من نیست؟ 😂
مادرشوهر منم دقیقا همین رفتارو با زنداییه شوهرم طفلک داشت
قهر کنه چهار بار که تو موضع خودت موندی میبینه کوتاه نمیایی ول میکنه
نضرم اینه چند ماه با شوهرت قهر باش
چیزی ک همیشه بوده و متوجهش میشدم
هر وقت خونه عمم اینا مهمونی میرفتم
اوایل دختراش و عروساش سرد بودن کلا مشخص بود تو قیافن
بعد چند دقیقه اوکی میشدن
عروسش ک کلا چفت من میشد
اونجا میفهمیدم ی چیزایی در گوششون خوندن
من کار خاصی نمیکردم کلا خودم بودم
مشکل شوهرته اونو درستش کن
اگرم نمیشه ک هیچی تصمبم باخودته
تا میتونی ازشون دوری کن...کاش شوهرت پشتت بود
چیکارشون داری اخه
اگه همه حرف خواهرشوهرت رو قبول دارن بهتره یه بازنگری اساسی داشته باشی
یعنی طبق گفته شما اونا علنا جلسه گرفتن و هماهنگ شدن برای بی احترامی به شما و شما از رفتاراشون این رو متوجه شدین
کسی هم بود از بین جمع که یواشکی در مورد کمیسیون مربوطه به شما اطلاعاتی بده یا حداقل به شوهر تون برسونن یا فقط حدس میزنین
در بین عروسای دیگه هم این طور سوژه هایی هستن یا فقط سوزه شمائین
